با سلام و احترام
من یک سال هست که ازدواج کردم. مادر شوهر و خواهر شوهر و برادر شوهرم بسیار به ما بی تجهی و بی محبتی می کنندو در جاهایی که نیاز است به من و خانواده ام احترام بگذارند، بی اعتنایی می کنند. یا مثلا اگر مادر خانه شان مهمان باشیم، مادرشوهرم به خواهرشوهر و برادر شوهرم تعارف می کند اما به ما بی اهمیت است. و اصلا روی خود نمی آورد که ما مهمان هستیم و یا پدربزرگم که فوت کردند، مادر شوهرم اصلا در مراسم های مختلف به بهانه های مختلف نیامدند ولی خانواده من برا ی مادربزرگ همسرم که فوت کردند، برای همه مراسموشون رفتند و نهایت احترام را گذاشتند. کلا مادرشوهرم نسبت به همه چیز به بی خیالی طی می کند و می گویید که آدم باید به فکر خودش باشد. به علاوه که با اینکه ما هفته ای یکبار که دعوتمون می کنند، میریم خونه شون؛ اما مادر شوهر و خواهرشوهرم درهر بار ملاقات به ما تیکه می اندازند، مسخره میکنند، خودشون را بالا نشان می دهند و توی سر ما می زنند. و با حرف هاشون دل ما را می شکنند و با رفتارشان باعث می شوند که بین منو همسرم دلخوری پیش بیایید.
در ضمنکه همسرم آدم منطقی است اما به شدت از لحاظ عاطفی به خانواده اش (یعنی مادر، پدر، خواهر وبرادرش) وابستهاست. دربرخی از مواقع بیاحترامی ها و کمبودهایخانوادهاش را می پذیرداما جرات ندارد بهشان گوشزد کند.و دربرخیازموارد هم وقتی من بهش ناراحتی ها در رابطه با خانواده اشرا می گویم، ناراحت میشود و با من بد اخلاقی می کند و رابطهمان تلخ میشود.
من واقعا از ارتباط با خانواده همسرم خسته شدم چون تموم درگیری های ما دراین یکسال سر خانواده شوهرم بوده است. برخی می گویند برای اینکه کینه در دلت نشود، یه وقت هایی گله کن و حرفتا بهشون بزن؛ اما من متاسفانه بلد نیستم که مثل آنها بهشون تیکه بندازم و جوابشونو بدم. برای همین توی دلم بی مهری ها و رفتارهاشون کینه شده و ازشون متنفرم و دائم اعصابم خرد شده و درحال گریه و دعوا با همسرم هستم البته همسرم هم بیشترطرف خانواده خودش هست.
لطفا منو راهنمایی کنید که چگونه باهاشون رفتار کنم. ولی لازم به ذکراست که چون من و خانواده ام اهل آداب و رسوم و احترام هستیم، با همه بی مهری ها همیشه به آنها محبت کردم البته آنها این را وظیمه ما می دانند و هر طور دلشان بخواهد رفتارمی کنند.
لازم بهذکراست خواهر شوهرم 27 ساله ومجرد و بردار شوهر 36 ساله و مجرد هستند.