قرآن ناطق(عج)

70 - تبری ، از نگاه امام علی ع

نویسنده : مهندس حسین رأفتی

ترجمه هاى غلط از تبرى ، اين روزها ، جان كاه و دردآور ، و تبلور مجددى از دين پوسته اى برادران متدين و پاك ما بود. معذرهً الى ربکم و لعلهم یتقون ، مطالبى در گروه و سايت تقديم شد. و اينك از لسان اول مظلوم عالم ، اميرالمومنين ع : ( 1393/10/12 )

ترجمه هاى غلط از تبرى ، این روزها ، جان کاه و دردآور ، و تبلور مجددى از دین پوسته اى برادران متدین و پاک ما بود. معذرهً الى ربکم و لعلهم یتقون ، مطالبى در گروه و سایت تقدیم شد.

و اینک از لسان اول مظلوم عالم ، امیرالمومنین ع ، شاهد این بیان در ظاهر بدیهى و مبرهن ، که نباید در تاریخ ، بى تحرک ماند و طاغوت و دشمنان قدر و مصمم روز را ندید :

خطبه ١۶٢  نهج البلاغه  :

در سال ۳۷ هجرى در جنگ صفین، شخصى از طایفه بنى اسد پرسید: چگونه شما را از مقام امامت که سزاوارتر از همه بودید کنار زدند ؟

حضرت ضمن اعتراض به سوال بى وقت ایشان ، پس از گذران دوران سخت سه خلیفه اول و درگیری امروز با فتنه معاویه و جنگ رو در رو با سپاه بى خبر و گمراه شام ، فرمودند :

اى برادر بنى اسدى تو مردى پریشان و مضطربى که نابجا پرسش مى ‏کنى، لیکن تو را حق خویشاوندى است، و حقّى که در پرسیدن دارى و بى ‏گمان طالب دانستنى. پس بدان که: آن ظلم و خود کامگى که نسبت به خلافت بر ما تحمیل شد، در حالى که ما را نسب برتر و پیوند خویشاوندى با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم استوارتر بود، جز خودخواهى و انحصار طلبى چیز دیگرى نبود که: گروهى بخیلانه به کرسى خلافت چسبیدند، و گروهى سخاوتمندانه از آن دست کشیدند، داور خداست، و بازگشت همه ما به روز قیامت است.

(در اینجا شعر امرء القیس را خواند که:) «رها کن داستان تاراج آن غارتگران را، و به یاد آور داستان شگفت دزدیدن اسب سوارى را»

بیا و از داستان پسر ابو سفیان سخن بگوییم، که روزگار مرا به خنده آورد از آن پس که مرا گریاند.

این شعر از«امرا القیس‏»است و جریان چنین بوده که‏:

«امرا القیس‏»پس از کشته شدن پدرش به‏«خالد ابن سدوس‏»پناهنده شده بود«بنى جدیله‏»به او حمله‏ بردند و اموال و شترهایش را به غارت بردند.
امرا القیس جریان را با خالد درمیان گذاشت. ‏«خالد»به او گفت : مرکب سوارى خود را در اختیار من بگذار تاشترانت را باز گردانم،امرا القیس قبول کرد«خالد»سوار شد و به‏«بنى جدیله‏»رسید و به آنها گفت‏ : شما شتران پناهنده من را گرفته‏ اید،و شاهد پناهندگى او، مرکب وى است که من بر آن سوار هستم .
آنها بازگشتند و«خالد»را از مرکب‏ پیاده کردند و مرکب و شتران همه را بردند.
هنگامیکه خبر به‏«امرا القیس‏»رسید، قطعه شعرى گفت که مصرع آغازش مورد استشهاد امام(ع)قرار گرفته و مضمون‏ شعر این است که غارت گذشته را واگذار و فعلا سخن از این بگو که‏«خالد»بادست‏ خود مرکب مرا از دست داده است،با او چه باید کرد؟
حکمت تمسک امام به شعر روشن است : مى‏ خواهد بگوید گذشته خلافت‏ ،گذشته فعلا باید دید با«معاویه‏»چه باید کرد؟

کتاب آب راگل نکنیم ، به چاپ هفتم رسید .
خطبه ۱۶۲درمذمت کسانی که درتاریخ می مانند و از دشمن حاضرغافلند . هلم الخطب فی ابن ابی سفیان…

بحث ، تحجر ، درد کهنه جامعه شیعه است. اسلام آمریکایى ، ضد دفاع و مبارزه ، اسلام رکون و سکون در خور و خواب و شهوت و حب دنیا.

کم خون دل بر علماى ربانى ما نکردند. متن نوشته هاى امام راحل را خدمتتان گذاشتم. ( مقاله ۶۶ )

امثال شهید مطهرى ، دکتر شریعتى و .. نوشته ها و سخنرانى هایى در باب تئوریک تضاد دیدگاه تحجر با دین واقعى اهل بیت ع داشتند.

تبرى را بسیار تقلیل و سخیف میکنند و به زور میخواهند بعد از این همه بیدارى در دنیا ، ما را مجددا به خواب خرگوشى ببرند. به یقین تبرى امروز از طاغوت ، از جنس همان شعارهاى ما در راهپیمایى روز قدس و ٢٢ بهمن است. و از طعن و نیش متحجرین دین ستیز نیز باکى نداریم. همانطور که از اصل دشمنان اسلام و قران ( صهیونیسم جهانى ) نمی هراسیم.

نمونه دیگر و باز هم از امام علی ع و باز هم از جنگ صفین :

از دو تا از نیروهاى درجه یک امام على ع در جنگ صفین خبر رسید که از ” مردم ” شام ، اظهار برائت میکنند.

به امام ع خبر رسید. فرمودند : از این کارى که به من گفته شده ، دست بردارند !

حجربن عدى و عمروبن حمق ، وقتى از دستور آقا مطلع شدند ، با تعجب خدمتشان رسیده و پرسیدند : آیا ما بر حق نیستیم ؟

فرمود : چرا.

پرسیدند : پس براى چه ما را از تقبیح آنها منع کردید ؟

فرمود : دوست ندارم شماها اهل لعنت و شتم زیاد باشید. شما اینگونه تبرى میکنید.

ولى اگر ” اعمال ” بد آنها را توصیف میکردید و میگفتید از سیره و رفتار غلطشان ، کلامتان صحیح تر و وظیفه تان را کامل تر انجام داده بودید.

اگر بجاى لعن مردم و تبرى از ایشان ، میگفتید : خدایا ، خون آنها و ما را حفظ کن. و روابط بین ما و ایشان را اصلاح کن ، و از گمراهى نجاتشان بده ، تا بى خبرشان حق را بشناسد ، و لجوج آنها از نادانى و دشمنى دست بردارد ، نزد من محبوب تر و براى شما بهتر بود.

بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏۳۲، ص: ۳۹۹

 

۰ دیدگاه ارسال شده است

نظر خود را با ما در میان بگذارید