
348 - مقایسه در زندگی مشترک
نویسنده : زهرا رستگار
از قدیم گفتهاند: «تا ازدواج نکردهای خوب چشمت را باز کن؛ وقتی ازدواج کردی، چشمت را ببند». یکی از آفات بسیار خطرناک زندگی مشترک، مقایسه است؛ یعنی یکی از دو طرف، همسر خود را با همسر دیگری مقایسه کند. این مقایسه در دو سطح انجام میگیرد؛ یکی در درون و دیگری در بیرون. انسانی که […]
از قدیم گفتهاند: «تا ازدواج نکردهای خوب چشمت را باز کن؛ وقتی ازدواج کردی، چشمت را ببند». یکی از آفات بسیار خطرناک زندگی مشترک، مقایسه است؛ یعنی یکی از دو طرف، همسر خود را با همسر دیگری مقایسه کند. این مقایسه در دو سطح انجام میگیرد؛ یکی در درون و دیگری در بیرون.
انسانی که در درون مبتلا به درد «مقایسه» میشود، همیشه در تخیلات خود همسرش را با کسی دیگر مقایسه میکند. به ویژه اگر همسرش عیب خاصی داشته باشد، در هنگام بروز آن عیب، خیلی زود ذهنش به شخص مورد نظر توجه پیدا میکند. این حالت، دو خطر بزرگ دارد؛ اول آنکه حالت محبت آمیزی را نسبت به شخص مورد نظر ایجاد میکند، دوم آنکه وقتی این حالت محبت ایجاد شد، آرام آرام نسبت به همسر خود دلزده میشود؛ البته بدون ایجاد این محبت هم، به جهت حساس شدن، روی صفات منفی به طور معمول محبت همسر کم میشود.
مقایسه در زندگی مشترک، دردی روانیست که با توجه به مطالبی که در ادامه خواهد آمد، میتوان آن را حل کرد؛ اما علاوه بر آن، به نکتهای که از داستانواره زیر به دست میآید، توجه کنید:
میگوید: مَردم هم ازدواج کردهاند و ما هم.
میگویم: دیگر چه شده؟
میگوید: نمیدانی که دوستم چه همسری دارد؟
میگویم: چه همسری دارد؟
میگوید: انگار که از جنس بشر نیست.
میگویم: اگر از جنس بشر نیست، از چه جنسیست؟
میگوید: انگار که زمینی نیست؟
میگویم: یعنی دوستت با یک آدم فضایی ازدواج کرده؟
میگوید: نمیدانی چه اخلاقی دارد؟
میگویم: چه اخلاقی؟
میگوید: زنش را که زن حساب نمیکند.
میگویم: مرد حساب میکند؟
میگوید: سروَر خانه حساب میکند.
میگویم: مثلاً چه میکند؟
میگوید: به خانهشان که میرویم، نمیگذارد دست به سیاه و سفید بزند.
میگویم: حالا مرد تو چگونه است؟
میگوید: هیچ، وقتی کسی به خانهمان میآید، اگر دیوار تکان بخورد، هیکل همسر ما هم تکان میخورد.
میگویم: تو اخلاقهای دیگر همسر دوستت را دیدهای؟ میدانی که مثلاً وقتی شما از خانهشان میروید، با او چگونه برخورد میکند؟ میدانی اصلاً چرا نمیگذارد دست به سیاه و سفید بزند؟
میخواهد حرفی بزند که اجازه نمیدهم و میگویم: میدانی که این دو، خوشیشان را به مردم نشان میدهند و بر سر و کلّه هم کوفتنشان را به خودشان؟ میدانی که نانی که این مرد به خانه میآورد، حلال است یا حرام؟ میدانی که این مرد اهل هرزگی هست یا نه؟ و هزار میدانی دیگر.
میگوید: نه، نمیدانم.
میگویم: پس چرا بیخودی همسرت را با همسر دوستت مقایسه میکنی؟
بسیاری از این مقایسهها هیچ دلیل عاقلانهای ندارد. فقط با دیدن یک رفتار بد از همسر خود و دیدن عکس این رفتار از دیگری، همسرش را با او مقایسه میکند و آرزو میکند که کاش با کسی مثل او ازدواج کرده بود؛ نه با همسر فعلیاش.
نوع دوم مقایسه، مقایسه بیرونیست؛
یعنی شخص این مقایسه را در درون خود نگه نداشته و در گفتگوهای خود با همسرش وارد میکند. این مقایسه بسیار خطرناکتر از نوع قبل است. برخی بدون اینکه بخواهند، در گفتگوهای خود همسرشان را به ورطه مقایسه میکشانند؛ به عنوان مثال در نزد شوهرشان از مرد دیگری تعریف و یا در مقابل زنشان از زن دیگری تمجید میکنند. اینها بدون آنکه بخواهند، به همسرشان میفهمانند که او مزیتی دارد که تو نداری و این هم یعنی مقایسه.
مقایسه ریشه در تخیل انسان دارد. اگر انسان درست فکر کند، نمیتواند زندگی خود را به مقایسه همسرش با دیگران صرف کند. مقایسه، نتیجهاش جز حسرت و آه نیست. فرض کنیم که همسر رفیقت بهتر از همسر توست، حالا که چه؟ تو میخواهی به دوستت بگویی از همسرش جدا شود تا تو با او ازدواج کنی؟ فرض کنیم که چنین چیزی هم ممکن باشد، از کجا معلوم او برای تو همسر خوبی باشد؟ آخر چرا بیهوده، خودمان را مشغول تخیلاتی میکنیم که پایش به جایی بند نیست. به جای این تخیلات، بهتر است از طریق همین نکتههایی که در اینجا خواندهایم، در رفع عیب همسرمان کوشش کنیم. آن چیزی که الان واقعیت دارد، این است که اولاً ما با این شخص ازدواج کردهایم و ثانیاً ازدواج ما با آن فردی که از نظرمان خوب است، ممکن نیست؛ پس دست از تخیلات برداریم و واقعی فکر کنیم تا بتوانیم عیب همسرمان را با تدبیر برطرف کنیم.
نکتهای که در همین جا بهتر است به آن اشاره کنم این است که فردی که دچار مقایسه میشود، اگر مقایسهاش را منصفانه انجام دهد، در بسیاری از موارد دچار حالت دلزدگی از همسر نخواهد شد. مقایسه منصفانه این است که همسر را با کسانی که از نظر اخلاقی یا مسائل دیگر از همسر ما پایینتر هستند هم مقایسه کنیم. چرا همسر عصبانیمان را با کسی مقایسه میکنیم که عصبانی نمیشود؟ او را با کسی که روزی چند بار همسرش را کتک میزند هم مقایسه کنیم. در این هنگام شکر خدا را به جا آوریم تا خدا هم بنا بر وعدهای که داده، نعمت را بر ما زیاد و زندگیمان را با صفاترکند. خوب نیست انسان در چنین مسائلی فقط به بالاتر از خودش نگاه کند. به پایینترها نگاه کردن باعث میشود که انسان، قدر زندگی خود را بداند و شکرش را به جا آورد.
باز کردن چشم به روی همه خوبیها و بدیها و پرهیز از زیاده بینی و کمبینی
برای اینکه بتوان قضاوت خوبی درباره هر کسی، به ویژه همسر داشت، باید اول همه خوبیها و بدیها را دید. دوم همه را به اندازه واقعیشان دید؛ به گونهای که نه خوبیها کوچک شود و نه بدیها بزرگ. گاهی برخی از افراد آن قدر بدیها را بزرگ میکنند که به چشمها اجازه دیدن خوبیها را نمیدهد. من نمیگویم باید چشم از بدیها شست؛ اما بزرگ کردن بدیها هم کار درستی نیست. آدمی که بدیها را بزرگ میبیند، اگر خوبیها را هم ببیند، چندان فایدهای ندارد؛ زیرا خوبیها در این بدی بزرگ شده، کم رنگ میشود.
مشکل انسانی که بدیها را بزرگ میبیند، آن است که برخی از عیبهای کوچک را آنقدر بزرگ میکند که زندگی با آنها سخت و طاقت فرسا میشود.
وقتی خوبیها و بدیها دیده شد، باید در مقابل خوبیها شکر کرد، هم شکر خدا و هم تشکر از همسر به جهت داشتن این خوبیها. همان طور که در بحث سپاسگزاری خواهد آمد، این شکر موجب زیاد شدن صفات خوب در همسر میشود؛ در مقابل، ناسپاسی موجب خواهد شد که گرههای کور دیگری در زندگی بیفتد که مصداق عذاب الهیست و شاید به این راحتیها قابل حل نباشد.
آن گاه که پروردگارتان اعلام کرد که اگر واقعاً سپاسگزاری کنید، [نعمت] شما را افزون خواهم کرد و اگر ناسپاسی نمایید، قطعاً عذاب من سخت خواهد بود.
در برابر بدیها هم باید تا جایی که میتوان با حسن ظن پیش رفت؛ یعنی این بدی را به گونهای توجیه کرد که بدی به حساب نیاید یا اگر به حساب میآید، آن اندازه بزرگ نباشد که ارزش همسر در نگاهمان ساقط شود.
به عنوان مثال اگر همسری عصبانی داریم،
در مرحله اول
فراموش نکنیم که این همسر غیر از عصبانیت، صفات دیگری دارد که ارزشمند و قابل توجه است، مثل اینکه به وظایف شرعی خود در برابر خانواده اهمیت میدهد، نگاه آلودهای ندارد، به خانواده همسرش احترام میگذارد و… . اینصفات، بسیار ارزشمند است که محرومیت از آن در یک زندگی میتواند مشکلات زیادی را تولید کند.
در مرحله دوم
هم صفت عصبانیت را به بهترین وجه ممکن توجیه کنیم؛ به عنوان مثال شاید همسر ما در طول زندگی خود مشکلاتی را تحمل کرده که موجب ضعف اعصاب او شده، شاید شدت کار او به قدریست که اعصاب او را ضعیف کرده، شاید من به برخی از حساسیتهای او احترام نمیگذارم که او از کوره در میرود و شاید … .
در مرحله سوم
اگر واقعاً این صفت بد را نمیتوان طوری توجیه کرد که زشتی آن کمرنگ شود، آن را به عنوان واقعیتی در کنار تمام خوبیهای همسرمان بپذیریم؛ اما تلاش کنیم تا با در نظر گرفتن قواعد زندگی مشترک که در این نوشتار هم آمده و میآید، او را در مسیر اصلاح عیب خویش یاری کنیم.
در مرحله بعد
هم عیبهای خودمان را به یاد آوریم. ما که بدون عیب نیستیم. در یکی از گامها گفتیم که باید شکارچی عیبهای خودمان باشیم. اگر چنین صفتی را در خودمان ایجاد کنیم، دیگران برایمان قابل تحملتر میشوند. در اینجا همان توجیهاتی که برای عیبهای خودمان میآوریم، برای همسرمان هم بیاوریم. در یکی دیگر از گامها گفتیم آن طور برخورد کنیم که دوست داریم با ما برخورد کنند. ما دوست داریم همسرمان در مقابل عیبهایمان چگونه برخورد کند؟ همان طور با عیبهای او برخورد کنیم.
اگر واقعاً این مراحل اجرا شود، دیگر وجود یک یا چند عیب در همسر، موجب نخواهد شد که ما نسبت به تمام شخصیت او بدبین و دلسرد شویم.
مهم این است که منطقی عمل کنید. پذیرفتن تفاوت هایتان و مصالحه با یکدیگر یکی از روش هایی است که زندگی مشترکتان را به مسیری صحیح هدایت می کند.