قرآن ناطق(عج)

91 - اختلاف تاثیرشنیدن دوستت دارم- در روحیات مردان و زنان:

نویسنده : زهرا رستگار

اختلاف تاثیرشنیدن دوستت دارم- در روحیات مردان و زنان: مردی که برای بدست آوردن قلب یک زن از جمله ی دوستت دارم بهره می برد؛ باید بداند که با گفتن این جمله و یا گفتار یا رفتاری که این معنی را در خود برانگیزد؛ قسمتی از ذهن و  روح آن زن را برای مدتی به […]

اختلاف تاثیرشنیدن دوستت دارم- در روحیات مردان و زنان:

مردی که برای بدست آوردن قلب یک زن از جمله ی دوستت دارم بهره می برد؛ باید بداند که با گفتن این جمله و یا گفتار یا رفتاری که این معنی را در خود برانگیزد؛ قسمتی از ذهن و  روح آن زن را برای مدتی به خود مشغول کرده است.

زنی که چنین جمله ای یا مشابه آن را که از سوی مردی شنیده باشد؛ تا مدتی از یاد نمی برد و هر برداشت زنانه از افعال و گفتار یک مرد که ممکنست اعترافی به دوست داشتن آن زن باشد، در ذهن و روح آن زن تاثیری عمیق، شگرف و پیچیده دارد. لذا روایتست از پیامبر که به زنان خود این جمله را بگویید که جمله ی دوستت دارم هرگز از ذهن زنی بیرون نمی رود.

یک زن اگر چنین جمله ای را از مردی بشنود و یا از رفتار و گفتار او چنین دریابد؛ به صورت غریزی به سمت آن مرد متمایل می شود و اگر بتواند  به این باور برسد که مرد ایده آلش او را دوست دارد، حتی در صورت کثرت وجود حیا و شرم غریزی زنانه تا زمانی که این حصول اطمینان از وجود او رخت بر نبندد تحت هیچ شرایطی  هرگز از او روبر نمی تابد.

ولیکن اکنون و در جامعه ی فعلی علت عصبانیت ظاهری عمده ی زنان در صورت شنیدن این جمله اینست کهمردان، این نقطه ضعف زنان را تاحدی به بازی گرفته اند و برای هرنوع به خدمت گیری و سواستفاده از آنان، از استفاده ی غیر ضروری ازین جمله ی تاثیر گذار، ابایی ندارند. لذا زنان قدرت تشخیص غریزی و اطمینان  خود را به صحت این جمله ها و نظایر آن از دست می دهند و گاهی در تشخیص غرضها و انتخاب افراد دچار اشتباه می شوند.

 

 

بعضی از دلایل ترک شدگی زنان و خیانت مردان:

در تحلیل عشق از نگاه زنان و مردان بیان شد که: مردها عاشق به دست آوردن و زنها عاشق نگه داشتنند.

در اینصورت، زنی که قبل از تعلق قانونی و عرفی به مردی  بی محابا جمله ی “دوستت دارم” را نسبت به او بر زبان می راند؛ در حقیقت خود را قبل از هرگونه احساس تعلقی از ذهن و  خاطر  مرد، بدور افکنده است.

مردی که قبل از ایجاد تعلق قانونی و عرفی، چنین جمله ای را از زنی بشنود، انگیزه ی بدست آوردن زن  را که منشا ء  غریزی ظهور احساس عشق در مرد است، از دست می دهد. زن را  از قبل،  مایملکی دست یافته تلقی کرده و تمام کشش و  احساساتش نسبت به او با شنیدن این جمله یا مشابه آن  از بین می رود.

از آن پس،امکان دارد مرد، قلب و احساس  زن مذکور  را جزو  داراییهای باد آورده ی ذهنی خود محسوب کرده و تا سالیان متمادی، با افتخار در نزد دوستان و یا در ذهن، خود را مورد آرزوی زنی در دوردستهای تاریخ زندگی اش تلقی  کند که علی رغم تمایل آن زن، ازو روگردانده!

روگرداندن مردان از چنین زنان جسوری، و ترک همیشگی آنها، نوعی عقده روانی را در آنها واگشایی می کند؛ عقده ی حقارت.

اغلب پیش آمده که چنین مردانی   از هر فرصتی برای دلربایی زنان بهره می برندولی  به محض درک تسخیر قلب زن، حتی بدون هیچ آلایندگی و تماس فیزیکی و جسمی، زن را به حال خود رها می کنند و به فکر فتح قلبها و  قلمروهایی تازه تری می افتند تا در خیال خود؛ فاتح همیشگی قلب زنانی باشند که جسورانه به آنها ابراز عشق کرده اند!

آنها بی خبرند که با این کار، فریب بزرگی از عقده های ذهنی خود خورده اند و جز در مواردی معدود و بیمارگونه؛ هیچ مردی پس از ترک یک زن؛ مدت زیادی در قلب آن زن باقی نمی ماند بلکه در اغلب اوقات؛ به محض ترک شدن، هوش طبیعی آن زن به سراغش آمده و او را از پستی و دون مایگی و بی لیاقتی مرد آگاه می کند و این باور که چه خوب که او را زودتر شناخته و شانس بزرگی آورده که سالها در دام چنین مرد حقیری گرفتار نمانده، به او شادی عظیمی می بخشد.

در عین حال، طرد شدگی زنان از سوی مردان،پس از تعهد،بدون دلیل منطقی یا با دلایلی،نظیر مورد فوق و یا به دلیل بیماریهای روانی و اختلالات شخصیتی نظیر تنوع طلبی جنسی در مرد، معمولا به صورت تمایل به ایجاد ارتباط با زنان دیگر و یا تعلق خاطر ثانوی به زنی دیگر برای از بین بردن خلا عاطفی روانی -که از طریق ارتباط قبلی قادر به جبران آن نبوده است-  و به اصطلاح عشق دوم، بروز پیدا می کند.

 

واکنش معمولی زنان پس از طرد شدگی:

الف- ترک شدگی قبل از تعهد:

پر واضح است که هر زنی پس از ترک شدگی ناگهانی مدتی را در شوک فرو می رود. در صورتی که این طرد شدگی پس از تعهدی دائمی صورت نگرفته باشد  زن می تواند به خوبی خود را با شرایط پیش آمده وفق دهد و  فورا و یه سادگی خلا نبود آن مرد؛ با تمرکز علاقه به یک موهبت  دیگر نظیر شغل،فرزند،هر  انسان یا شیء نزدیک دیگر یا حتی مرد دیگری که در کنار زن ماندهپر می شود درحالیکه زن می تواند به حضور دائمی اش و عدم ترک شدگی توسط او ایمان داشته باشد. و تنها به خاطر این تیزهوشی و عملکرد جبرانی غریزی در زنانست  که  در ادبیات؛ گاهی آنان را بیش از مردان به بی وفایی و فراموشی معشوق متهم کرده اند.

از طرف دیگر، از آنرو که عشق در زنان به معنای تلاش و موفقیت در نگهداری دائمی قلب یک مردست، زنی که قبل از بدست آوردن قلب یک مرد و حتی بعد از آن، به حال خود رها شده و ترک شود؛ خلا ناشی از این ترک شدگی را بدون ابراز هیجانات عاشقانه ی رایج در مردان، بدون تحمل دوره های افسردگی شایع در مردان، و تنها با نسبت دادن مرد به خصوصیت دون پایگی ، حقارت و عدم درک و لیاقت عشق، حس نفرت و بی تفاوتی زودگذری را در وجود خود احساس می کند.

احساس نفرت نسبت به خود؛ که به زعم دارابودن هوش فطری و غریزی؛ تمایزی در شخصیت مرد محوب خیالی اش با مرد حقیر و دون مایه ی پیش رو؛ قائل نشده است. و با چنین برداشتی؛ زن بدون اینکه علی رغم عکس العمل طبیعی مردان پس از ترک شدن توسط معشوق؛ نسبت به مرد گله ای داشته باشد و آه و فغان جانگدازی  سر دهد؛ از حس درونی خود نسبت به آن مرد و اشتباه گرفتن آن با مرد رویاها و معشوق درونی اش؛ دچار شرم و خجالت می شود. او به هیچ وجه در بی لیاقتی و حقارت مرد تردید نمی کند بلکه شک او متوجه احساسات و ذهن خودش است و به خاطر این موضوع که:

” چرا نتوانسته تفاوتهای موجود در خصوصیات شخصیتی مرد رویاهایش را نسبت به مرد فعلی تشخیص دهد”؛

احساس بی کفایتی و گاه حقارت می کند.

در هرصورت؛ زمانی که یک زن با شخصیت روانی سالم به دلایل فوق، ترک و یا وانهاده شد، می تواند با تکیه بر تواناییهای غریزی و روحی، خود را از هرنوع گناه و تقصیر درونی و همچنین هرنوع احساس زائد عشق و وابستگی عاطفی به آن مرد؛ در آنی از واحد رها  کند و هیچ توجیحی برای بازگشت به رابطه ای که از آن به بعد موجب برانگیختن حس خشم و  نفرت او نسبت به مردست؛ برای خود باقی نگذارد  مگر به قصد گرفتن انتقامی دلیرانه و یا انگیزه های توجیه شده ی دیگر نظیر ایثار به خاطر وجود  فرزندان و یا ترحم نسبت به مرد.

ب- طرد شدگی بعد از تعهد:

در چنین شرایطی طرد شدگی برای یک زن یک سوگواری دائمیست. زنی که مبنای زندگی خود را بر کیفیت و موفقیت در تعهداتش قلمداد کند، تا مدتی بر این واقعه ی تلخ سوگواری خواهد کرد. این زمان حدود شش ماه طول می کشد و پس از آن زن توان بازسازی و تطابق شخصیت خود را با موقعیتهای جدید خواهد داشت. در صورتیکه زن از قدرت روحی بالایی برخوردار نباشد، نیاز به کمک مشاور و یا دوستانی خوش نیت، برای گذر از مرحله بحرانی شدیدا احساس می شود. ولی واقعیت امر اینست که در نهایت، گذر زمان، مصائب را به خودی خود حل خواهد کرد. زن به مرور احساس آزادی و آرامش بیشتر ناشی از کاهش مسئولیت ذاتی نگهداری از دیگران و بالاخص شریک زندگی را در خود و وابستگی و عواطف شدیدتر فرزندان و سایر آشنایانش را به خود درخواهد یافت و فراق خاطری را که ازین لحاظ در خود حس می کند، درمی یابد و  دوباره قدرت گذشته را در کسب آرامش و تجربه ی لذتهای جدید از زندگی خواهد داشت.

در نهایت؛ یادآوری   ارتباط دوسویه پس از قطع یک ارتباط عاطفی و عشقی از طرف یک مرد،چه قبل از تعهد و چه بعد از آن،  دیگر هرگز قدرت عاطفی و احساسی قبل را در زن ایجاد نخواهد کرد و در بسیاری از زنها  سطح این ارتباط همیشه در سطح حقیری از احساس ترحم نسبت به مرد و تنفر و تمایل به انتقام عادلانه و ترجیحا غیر مستقیم از مرد؛ در هر فرصت شایسته و مناسب، به صورت  غیر قابل پیش بینی، و حتی بعد از سپری شدن عمری از آن اتفاق؛ باقی خواهد ماند.زیرا اکثر زنان به طور ذاتی به خاطر دارابودن ماهیت حفاظتی پنهان از خود؛  چه در روابط عاطفی و چه در سایر روابط اجتماعی موجودات شدیدا کینه توزی هستند و هیچ ارتباط غلط و ناشایستی را نسبت به خود در هیچ برحه ای از زمان بی پاسخ نمی گذارند و همیشه در فرصت مناسبی که به هر طریقی طبیعت در اختیار آنها قرار می دهد؛ به صورت غیر مستقیم و زیرکانه و بدون گذاشتن ردپاهایی ناشیانه  از خود، از فرد ظالم و یا کسی که به حریم ذهنی یا فیزیکی آنها تجاوز کرده اشت؛ انتقامی عادلانه می گیرند. این همان زیرکی پنهانیست که  در اغلب متون از آن  به عنوان مکر زنان یاد شده و در جای نابجا  مذموم و در جای خود شایسته قلمداد شده است.

از طرف دیگر،  اگر در قسمتی از ادبیات گاهی ماهیت زنان را به عقرب تشبیه کرده اند؛ دقیقا به خاطر همین قابلیت حفظ کینه های کهنه در ذهن،خصومت دائمی و بدون گذشت نسبت به هرگونه ظلم و تجاوز  تا زمان طلب بخشایش توسط فرد متجاوز و یا  انتقام حتمی و ناگهانی در زمانهایی غیر قابل درک و پیش بینی از اوست.

 

بازگشت:

معمولا مردان پس از ترک یک رابطه ی دوسویه به دلیل خودخواهی و یا سایر اشتباهات ناشیانه، ناشی از عقده های روانی نظیر احساس نیاز به واگشایی عقده حقارت در خود   و یا درگیری با دیگر بیماریهای رایج روحی و ضعف شخصیتی،  پس از مدتی ارتباطات خود را که در آنها قدری از احساساتشان درگیر بوده است؛ مورد بازنگری قرار می دهند.

تحت چنین شرایطی معمولا از ارتکاب اشتباهات گذشته ی خود پشیمان می شوند و مانند کودکی نادم، به دامان فردی که از او  محبتی واقعی را دریافت داشته اند باز می گردند.

یک مرد، برای چنین بازگشت جسورانه ای هرگز نباید خود را سرزنش کند چون غریزه ی روانی مادرانه در هرزنی از همان ابتدا قدرت این پیش بینی را دارد که مرد دلخواهش با یادآوری خاطرات گذشته و درک احساسات پاک و بی غل و غش او؛ بالاخره روزی نادم و پشیمان برمی گردد و از آن پس با او برای همیشه مهربان و وفادار است.

در حقیقت هر زنی  قبل از سوء ظن به دلایل ترک شدگی و احساس هرگونه کینه و دشمنی در قلب خود نسبت به مرد،  مستعد اینست که این ترک شدگی را ناشی از عدم  بلوغ روحی و احساسی مرد بداند و با اطمینان به بازگشت مرد در زمان پدید آمدن این بلوغ، به خود دلداری بدهد. حتی اگر وقوع چنین پیش بینی جسورانه ای یک عمر به طول بینجامد.

ولیکن شیرینی زندگی مهربانانه  پس از بازگشت، با قدرتی جادویی  کدورت و کینه ی زنانه را از درونش می زداید و  برای همیشه معدوم می کند.

چنین زنی حتی بیشتر از پیش مستعد عشق ورزیست ولی فقط در صورتی که مرد با تمام وجود این بار اطمینان را با گفتار و کردار به او بدهد  که   دیگر هرگز او را ترک نخواهد کرد. ولیکن تا زمان وجود تردید در چنین امری،زن، اشتباه گذشته ی خود را در بروز صادقانه ی احساساتش دیگر تکرار نخواهد کرد.

برای آسان تر شدن پذیرش این واقعیت، باید در نظر داشت که  هر انسانی در زندگی بدون استثنا دچار اشتباه می شود و تکرار این اشتباه ممکن است بارها و بارها تا زمان ظهور یک آگاهی درونی که  دلیل بروز آن اشتباه را روشن سازد، اتفاق بیفتد.

مهم اینست که حتی بعد از تکرار بیشمار یک اشتباه توسط یک فرد؛ بالاخره روزی شخص به این آگاهی و در نتیجه ماهیت زشت عملی که زاده ی جهلی دروونی یا خطایی ذهنیست؛ پی ببرد و دست از معیارهای ذهنی اشتباه خود که منجر به بروز کرداری ناشایست می شود؛ بردارد.

لذا  عظمت یک زن  در اینست که می تواند اشتباهات اطرافیانش را در صورت بازگشت و ابراز مستقیم یا غیر مستقیم پشیمانی ببخشاید و به جای کینه و نفرت به آنها عطر جاویدان  عشق حواله کند. چرا که یک زن کامل در تقید به چنین خصلت مقدسی، دست از کینه ورزی و انتقام جویی برمی دارد و جلال الهی خویش را با شکوه حضور خویش به شمیم بخشایش و لطافت عشق مزین می کند.

اشتباه در نوع برخوردها:

متاسفانه در جامعه ی بیمار امروز، بسیاری از مردان  و زنان، بدون اطلاع از ماهیت روانشناسانه ارتباطی هردوجنس و فقط بر پایه ذهنیت بخشیدن به تخیلات فردی، در ارتباطهای حقیقی و مجازی خود؛ دچار اشتباهاتی در نوع برخوردها می شوند که به قلیان احساسات و عدم امکان کنترل کافی  آنها از طریق فرد می انجامد. چنین ارتباطاتی زنان و مردان را بر سر دوراهی تمایل به ادامه ی ارتباط و یا ترک دائمی آن قرار می دهد که در هر دونوع این تصمیم ها؛ معمولا هردو جنس با اعتراف به احساسات درونی خود بدون در نظر گرفتن تاثیر آنها، این روابط را پیچیده تر می کنند. ولی هر زنی باید بداند که در جامعه ی بیمار امروز  گفتن نظیر این جمله به یک مرد که:

“به دلایلی  دیگر نمی خواهم تو را ببینم”؛

به مرد این پیام را می دهد که زن به ادامه ارتباط با او تمایل دارد ولیکن شرایط ،  اجازه ادامه چنین ارتباطی را به او نمی دهد. چنین برداشتی از گفتار زن؛ مرد  را به ادامه ی ارتباط با او مصر تر می کند وسطح روابط را پیچیده تر.

از طرفی گفتن این جمله از طرف زن  به مرد  که ” دوستت دارم یا از تو خوشم می آید یا تو خیلی خوب مرا درک می کنی یا اگر می توانستم با تو ازدواج می کردم یا…”؛ برای مرد این مسئله را تداعی می کند که لابد مرد ایده آل زن اوست و  قلب و وجود آن زن را  برای همیشه تسخیر کرده است. پس ازین گفتگو  زن در ذهن مرد  به سادگی به صورت مایملکی از داشته ها و سلسله افتخارات او در آمده است وحالا برای فتح قلبها و زنهایی دست نیافتنی تر باید صحنه را ترک کند و زن را به حال خود رها و ترک کند.

به عبارت دیگر؛ زن با گفتن هر جمله ای که در آن نشان از محبت شدیدش نسبت به مرد باشد؛  به راحتی باعث نفرت و پس زدگی مرد می شود. این فریبیست که در روایات داستانی و  ادبیات ما گاهی زنان زیرک  برای فرار از چنگال زیاده طلب مردان  به کار بسته اند(رجوع شود به مثنوی مولوی- حکایت مردی که راه حمام را بر زنی نیک رو بست) !

البته نوع رفتار زنان و مردان در جامعه ی ما پیچیدگی های زیادی دارد و از انجام هر عمل یا گفتار بدون فکر و بی قصد و غرض، بدون در نظر گرفتن خصوصیات روحی و واکنش احتمالی طرف مقابل برای نیل به اهداف متفاوت، باید خودداری کرد. چرا که واقعیات تجربی این جامعه نشان داده است که بر خلاف تمام رمانها و ترانه های احساسی:

عشق یک مرد نسبت به یک زن فقط تا زمان بدست آوردن آن زن تداوم دارد، و عشق یک زن نسبت به یک مرد؛ فقط در صورت اطمینان از امکان اتکا به محبت دائمی و محافظت از او .

و هرگونه تعبیر احساسی، خارج از این دو حالت، به اثبات تجربیات واقعی افراد فعلی جامعه؛ چندان به واقعیت نزدیک نیست.

برانگیختن عشق:

با توجه به نکات بالا، می توان نتیجه گیری نمود که  یک زن برای بر انگیختن دوباره عشق در همسرش می تواند ماهیتی عشوه گرانه ولیکن کمی غیر قابل دسترس به خود بگیرد و برای  حفظ عشق همسرش  همیشه این ماهیت  رمز آلود و گاهی عشوه گرانه و  کمی غیر قابل دسترس خود را حفظ کند.

همیشه در وجود خود جایی برای کنکاش و کشف و درگیری ذهنی همسرش باقی بگذراد و هرگز ماهیتی کاملا فرمانبردارو قابل دسترس نسبت به همسرش نداشته باشد:

خنده های زیر لب…عشوه های پنهانی…(حافظ)

ولیکن در صورت مشاهده کج خلقیها و بی تفاوتیهای همسر؛ به جای اخم کردن و دوری گزیدن و سرد و زننده و پرخاشگرانه برخورد کردن، آرام تر  و با لطافت بیشتر سخن بگوید. عشوه گری و ناز را در اعمال و رفتارش هویداتر کند ولی به راحتی قابل کشف و دسترس هم  نباشد .

راه بدست آوردن قلب یک زن برای یک مرد نیز ؛  همان جلب اعتماد دائمی  زن به قابلیت اتکای دائمی و ایجاد  اطمینان در وجود زن به دوست داشتن دائمی او،حتی در زمان بد اخلاقی ها و کج خلقی ها ی طبیعی و ماندن با او تحت هر شرایطی و همیاری او در انجام وظایف و همراهی او در سختیها و حفاظت از اوست.

دوستی می گفت:

 

“زنان قوی

دردهای خود را مانند کفشهای پاشنه بلند میپوشند !

مهــم نیست چقـــــدر اذیت می شوند

شما فقــــــط زیبایی آنهـا را می توانید
“بینیــد

 

۰ دیدگاه ارسال شده است

نظر خود را با ما در میان بگذارید