قرآن ناطق(عج)

190 - نکاتی درباره تربیت رده‌های سنی ۷- ۱۴ سال

نویسنده : زهرا رستگار

نکاتی درباره تربیت برای رده‌های سنی ۷- ۱۴ سال هر کسی در حوزه تعلیم و تربیت دستی بر آتش دارد؛ دکتر علی قائمی را می‎شناسد. آنچه در ادامه می خوانید حاصل گفتگویی است با این استاد تربیت که از محضرتان خواهد گذشت. هر کسی در حوزه تعلیم و تربیت دستی بر آتش دارد؛ دکتر علی […]

نکاتی درباره تربیت برای رده‌های سنی ۷- ۱۴ سال

هر کسی در حوزه تعلیم و تربیت دستی بر آتش دارد؛ دکتر علی قائمی را می‎شناسد. آنچه در ادامه می خوانید حاصل گفتگویی است با این استاد تربیت که از محضرتان خواهد گذشت.

هر کسی در حوزه تعلیم و تربیت دستی بر آتش دارد؛ دکتر علی قائمی را می‎شناسد. در کتابخانه دفتر کار مجاور منزلش، از کتب حوزه‎های مختلف مثل فرهنگ و فلسفه و ادبیات‎‎ بگیر تا کتب حوزه سیاست اسلامی، انقلاب اسلامی و قوانین انقلاب و شهدای انقلاب پیدا می‎شود. کتب روان‎شناسی و تربیت و عرفان و جامعه‎شناسی و کتب دینی اسلامی در حوزه اعتقادات و اصول و فروع دین هم بیشترین حجم کتاب‎های ایشان را به خود اختصاص داده‎ است.

استاد تربیت، سخن گفتن و حتی یادداشت نوشتنش هم با دیگران متفاوت است. در میان مصاحبه با یک تاکسی سرویس تماس می‎گیرد و می‎گوید: «می‎خواستم سؤال کنم آیا آژانس ماشین موجود دارد یا خیر؟ چون در تهران مسأله زوج و فرد است… .» روی در حیاط هم یادداشتی نوشته شده به این مضمون: «مرحمت کنید درب را محکم ببندید تا گربه وارد نشود، قبلا درب باز بود گربه‎ها وارد شدند و آلودگی به بار آوردند.»
آقای دکتر ما در یک پرونده با شما درمورد تربیت کودک رده سنی زیر هفت سال گفت‎وگو کردیم؛ اگر موافق باشید، برای پرونده این شماره وارد مباحث تربیتی رده سنی ۷ تا ۱۴ سال شویم.
بله، مرحله دیگر تربیت، از سن ۷ سالگی تا پایان دوران کودکی است، اما این دسته‎بندی، بحثی در اسلام، و بحث دیگری در دنیای امروز است، البته با هم مباینت ندارد و اسلام دوره پایان دوم را مطرح می‎کند، یعنی از پایان سن ۷ تا پایان ۱۴، در حالی‎که در دنیای امروز از سن ۷ تا ۱۲ یک بحث و از سن ۱۲ سال به بعد، بحث دیگری دارد و وقتی آن‎ها را پشت سر هم مطرح کنیم؛ هم نظر اسلام و هم نظر دیگر افراد جلب می‎شود، یعنی آن‎‎هایی که در روان‎شناسی روز در این مورد بحث می‎کنند. اگر بخواهیم بحث را از مرحله ۷ سالگی آغاز کنیم؛ دو مرحله را باید مطرح کنیم که یکی معمولا سن ۷ تا ۹ سالگی است که از نظر علمی به این دوره تفکر منطقی می‎گویند. دوران تفکر منطقی یعنی چه؟ یعنی بچه‎ها در این سن فکر و ذهن‎شان درباره کیفیت زندگی و پیدایش حیات بیدار می‎شود. درباره مسائل مربوط به خودشان که من از کجا و چرا آمده‎ام؟ و کجا بوده‎ام؟ سر این‎ها فکر می‎کنند. همان‎طور که گفتم به این دوران، دوران تفکر منطقی می‎گویند. یعنی اندیشه‎ای را که مستدل و مرتبط به منطق است (البته منطق کودکانه)، به همین جهت گاهی از مادر سؤال می‎کنند که من قبلا کجا بودم و از کجا به‎ وجود آمده‎ام؟ مثلا در می‎یابد که مادرش قبلا با پدرش در این خانه نبوده است. برایش این فکر پیش می‎آید که در آن وقتی که تو نبودی، (مثلا خانه پدربزرگ و مادربزرگ بودی)، من کجا بودم؟ یک سری از این قبیل سؤالات که در واقع می‎خواهد خودش را کشف کند. در این‎جا مقداری هوشیاری برای پدر و مادر لازم است که به چه صورت به سؤالات او جواب دهند. که از یک طرف بد آموزی نداشته نباشد و از طرف دیگر بتوانیم برای او راه‎حلی ارائه دهیم.
آقای دکتر شیوه پاسخ‎گویی به چنین سؤالاتی چگونه است؟
در این زمینه کتاب‎‎هایی نوشته‎ام مثل: پرورش مذهبی و اخلاقی کودکان درباره این‎که به این سؤالات بچه‎ها چطور جواب دهیم. یا کتابی که در زمینه تثبیت نگرش دینی، نوشته‎ام درباره این‎که در این مسأله ما چه‎کاری انجام دهیم و چه جوری برخورد کنیم که برای بچه بد آموز نباشد و چطور سؤال او را جواب دهیم. بعضی از پدر و مادر‎ها گمان می‎کنند که بچه آن‎ها پر رو شده است که این سؤال‎ها را مطرح می‎کند، پر رو نیست، بلکه فکر او رشد کرده و بزرگ شده است و ذره ذره دریافته که یک سری مسائلی هستند که نمی‎دانسته و حالا می‎خواهد بفهمد (دوران تفکر منطقی). حالا در این دوره چه‎چیز‎هایی را یاد دهیم، عرض خواهم کرد.
مرحله و دوران بعدی که از سن ۹ سالگی شروع می‎شود، چه دورانی است؟
مرحله بعدی از سن ۹ سالگی است تا سن ۱۱، ۱۲ سالگی که به آن دوران برهان‎پذیری می‎گویند. دورانی که اگر دلیل و برهانی برای بچه پذیرفته شود، قانع می‎شود. او نمی‎تواند برای خودش یک برهانی را به‎وجود بیاورد و نمی‎تواند استدلال کند، اما استدلال دیگران او را قانع می‎کند. مثلا: فرض کنید که شما به بچه چهارم ابتدایی که هوش او در حد متوسط و اندکی بالاتر است قضیه فیثاغورث را درس دهید، اگر خوب شرح دهید و از او سؤال کنید که آیا فهمیدی؟ می‎گوید: بله ولی اگر یک مسأله دیگر فیثاغورث درست کنید و بگویید که او ثابت کند، او نمی‎تواند ثابت کند. اثبات و برهان شما را می‎پذیرد، ولی اگر خودش بخواهد دلیل بیاورد نمی‎تواند. چرا؟ زیرا هنوز مغز او کوچک است و ذهن او محدود است و توان این کار را ندارد، این توان بعدا برایش به‎وجود می‎آید. کی؟ حدود سنین ۱۲، ۱۳ سالگی این استدلال برایش به‎وجود می‎آید که خودش هم دلیل بیاورد و این اساس دوران برهان‎پذیری است و بچه نمی‎تواند حقانیت خود را اثبات کند. مثلا فرض کنید اگر به او بگویید شما دیروز اکبر آقا را کشتید. چرا کشتید؟ گریه می‎کند که من نکشته‎ام. نمی‎تواند دلیل بیاورد که مثلا دیروز مشهد بوده و اکبر آقا هم تهران بوده است و من چطوری می‎توانم او را کشته باشم، از طرفی من راه کشتن را بلد نیستم. حالا اگر شما این دلیل را به او یاد دهید که او دیروز مشهد بوده است و تازه دیشب از مشهد برگشته و دیروز او را ندیده، تازه قانع می‎شود و حالا می‎تواند برای خودش این برهان را بپذیرد. از این می‎توان برای درس و بحث و کار‎های او استفاده کرد. مثلا بچه هفت، هشت ساله را می‎گویید که بابا درس بخوان و اگر نخوانی بعدا بیکاره می‎شوی، حمال می‎شوی… می‎گوید که بشوم و یا این آمپول را باید برایت بزنم و اگر نزنم، می‎میری. می‎گوید: خوب بمیرم، نمی‎فهمد که چه می‎گوید و حالا اگر شما در سن ۹ تا ۱۱ سالگی برایش دلیل بیاورید که مردن یعنی این؛ بگویید مردن سخت و جان دادن سخت است و بخواهید او را قانع کنید، قانع می‎شود. خودش نمی‎تواند دیگران را قانع کند ولی اگر شما بخواهید قانع‎اش کنید می‎توانید. ما اسم این مرحله را دوران برهان‎پذیری گذاشتیم که متأسفانه از لحاظ علم روز، زیاد بحث نشده است و ما در اسلام راجع به این‎ها مباحثی داریم. اگر خوب دقت کرده باشید این مقطع، دوره چهارم شد، چون در دوره قبل گفتم: یک دوره سه ساله داریم، یک دوره چهار ساله داریم که روی هم می‎شود هفت سال، دو سال هم دوره تفکر که می‎شود نه، سه سال هم دوره برهان‎پذیری که روی هم می‎شود حدود ۱۲ سال، این‎ها روی هم دوران کودکی نامیده می‎شود. البته در اسلام یک دوره دیگری نیز به آن اضافه می‎کنند تا سن ۱۴سالگی که آن را در علم روز، دوران نوجوانی می‎گویند.
یعنی در اسلام، این دوره هم جزو دوران کودکی است؟
بله جزو دوران کودکی به حساب می‎آید. الان به این علت که بلوغ جلو افتاده، دوران نوجوانی به حساب میآید. که باید جداگانه در مورد آن بحث کنیم.
دوران نوجوانی از لحاظ علمی دوره سوم عمر است:
۱- دوران جنینی؛ ۲-دوران کودکی تا ۱۲ سالگی؛ ۳- دوران نوجوانی که از لحاظ علمی شامل سن ۱۲ تا ۱۸ سالگی میشود. البته نظرات در این زمینه مختلف است که من نظر اکثریت صاحب نظران را درنظر گرفتم. بعضی‎ها این دوره را تا پایان۱۶ سالگی می‎دانند و بعضی‎ها تا ۲۱ سالگی می‎دانند و بعضی‎ها تا سن ۲۴ سالگی که من از آن‎ها صرف نظر می‎کنم. از نظر اغلب روانشناسان دوران نوجوانی از ۱۲ تا ۱۸ سالگی است. این مرحله شامل سه بخش می‎شود که بخش اول آن، دوران قبل از بلوغ است. بخش دیگر دوران بلوغ و شکوفایی و بخش سوم هم دوران پس از بلوغ. در دوران پس از بلوغ، بچه‎ها درسخوان می‎شوند و می‎فهمند.
اما ما در طول این مدت چه‎چیز‎هایی را باید به بچه‎های‎مان یاد دهیم. از سن ۷ سالگی تا سن نوجوانی، بالغ بر ۱۴ مسأله را باید آموزش دهیم. از چه راهی؟
نکته اول: باید تدریجا درباره آفرینش، جهان شناسی، ماه و خورشید و زمین، درخت، جنگل و حیوانات صحبت کنیم. ما با این‎ها در رابطه هستیم و باید آفرینش را به‎صورت تدریجی یاد دهیم. برای ۷ ساله‎ها یک جور و برای ۱۲ ساله‎ها به‎صورت دیگری باید این مسائل گفته شود. آگاهی از آفرینش و تکلیفی که در برابر آفرینش داریم چیست. آیا من حق دارم آب را آلوده کنم. آبی از کنار منزل من می‎گذرد، آیا من حق دارم در آن لباس بشویم و آن را کثیف کنم. آشغال بریزیم یا خیر نباید. باید این‎ها را به بچه‎ها آموزش دهیم.
نکته دوم؛ آفریدگار را باید به بچه‎ها معرفی کنیم. خدا، ما خدا داریم و خدای ما کیست و چیست. بله بعضی از مردم می‎گویند که خدای ما کریم است، بله ما قبول داریم و آیا فقط کریم است و دیگر چیزی نیست. چرا خدای ما کریم است و بهشت دارد و لطف و عنایت دارد و جهنم هم دارد که باید هر دو بعد را باید به بچه‎ها توضیح دهیم. مادامی که خوب باشیم؛ بله، خداوند کریم است و اگر هم که بد باشیم جهنم سوزان در انتظار ماست.
نکته سوم: چه‎چیز را به بچه‎ها یاد دهیم، وظایفی را که در رابطه با بدن‎شان دارند که آیا من حق دارم بدنم را مریض کنم؟ حق دارم آن را کثیف نگه دارم؟ خیر. چرا؟ زیرا بدن من مال من نیست و برای خداست و امانت خداست در درست من، مگر من خودم بدنم را درست کرده‎ام؟ مگر من خود را آفریده‎ام و به خود جان دادم؟ مگر من خون را در رگ‎های خود جاری ساختم؟ خیر، این مال خداست و من حق ندارم به مال خدا خیانت کنم و باید مراقب بدنم باشم. رشد و زیبایی و قوت و تقویت بدن را باید مراقب باشیم و این چیز‎هایی است که باید به بچه‎های‎مان یاد دهیم.
نکته چهارم: درباره غرایز است. افراد غریزه‎‎هایی دارند مثل گرسنگی، که باید خود را سیر کنم. آیا حق دارم از راه حرام خود را سیر کنم (دزدی کنم)؟ خیر. انسان غریزه جنسی دارد. آیا حق دارد از راه حرام این غریزه خود را اقناع کند؟ خیر، راه دارد، که آن هم ازدواج است. باید رفت و خواستگاری کرد و عقد کرد و باید رفت جلو. به همین ترتیب غریزه تشنگی و جنسی و غریزه‎‎های دیگر که باید آن‎ها را یاد دهیم.
نکته پنجم: تربیت هوش و کنجکاوی و فکر و عقل و حافظه، دقت، مسأله تمرکز، تخیل، ما باید بچه‎ها را از سن ۷ سالگی به بعد در این مسائل، تربیت کنیم و وقتی به سن بلوغ می‎رسند باید در این زمینه‎ها خودکفا باشند. یعنی چه؟ آیا بنده‎ای که حافظه‎ای دارم که مثل یک گاوصندوق است؛ حق دارم لبو و چیز‎های بی‎خاصیت در آن بگذارم؟ اسلام می‎گوید: خیر، چیز‎هایی را در ذهنت بسپار که قیمت داشته باشد. شما حق ندارید هر شعر کثیفی را حفظ کنید و به حافظه خودتان اضافه کنید. آیا من حق دارم عقلم را در کار حرام به‎کار ببرم؟ (مردم آزاری) به‎عنوان مثال وقتی کسی می‎خواهد بنشیند صندلی را از زیرش بکشم؟ این کاربرد عقل است. آیا من اجازه دارم این‎طوری از عقلم استفاده کنم؟ آیا من حق دارم فکر خود را در کار حرام به‎کار گیرم یا خیال خود را، مثلا من عکس یک نامحرم را که در تلویزیون دیده‎ام در خیال خود بیاورم. خیر.
نکته ششم: باید به بچه‎ها عاطفه را یاد دهیم که دوست داشته باشند. چه‎کسی را؟ آن‎که خدا دوست می‎دارد. بنده حق ندارم دشمن خدا را دوست داشته باشم. من باید عصبانی شوم. آیا حق دارم از پدر و مادرم عصبانی شوم؟ حق دارم سر پدرم فریاد بکشم؟ خیر، باید این‎ها را به بچه‎ها آموزش دهیم. من باید بترسم. از چی؟ از گرگی که می‎خواهد من را بدرد؟ و یا از اتومبیلی که به‎سمت من می‎آید؟ آیا من حق دارم بعضی از خیالات واهی را در مغز خودم بپرورانم و از آن بترسم؟ خیلی از افراد هستند که می‎گویند که عدد ۱۳ نحس است و از این عدد می‎ترسیم. چه‎کسی این را گفته است و در کجای دین این حرف زده شده است؟ پس این را نیز باید یاد دهیم. ترس و خشم و عاطفه. البته ترس معقول خوب است و باید از اتومبیلی که به‎سمت من می‎آید؛ بترسم. به این علت که اگر این اتومبیل با من برخورد کند، من را نابود می‎کند. پس باید بترسم. اما آیا حق دارم، مثلا اگر از قبرستانی عبور می‎کنم بترسم و بگویم که الان مرده‎ای از قبر بیرون می‎آید تا پای من را بکشد و به داخل قبر ببرد؟ این احمقانه است. من حق دارم به هر کسی عشق بورزم؟ عشق باید با محبت و علاقه باشد و از راه حلال اقناع شود. اگر زن شوهردار است، آیا من حق دارم به او نگاه کنم و دنبالش بروم؟ باید این‎ها را به بچه‎های‎مان آموزش دهیم.
نکته هفتم: درباره روان ماست باید به بچه‎ها یاد داد که قلب‎تان را خراب نکنید و روان‎تان را کثیف نکنید و اراده‎تان قوی باشد. ما باید در جنبه روانی، اراده و فهم بچه را قوی کنیم و او را آینده‎نگر کنیم و تنها این نباشد که من امروز هرچه دارم بخورم و فردا که زنده ماندم می‎خواهم چکار کنم. آینده‎نگر بوده و تنها به فکر امروز نباشد و بصیرت داشته باشد و فقط ظاهر را نبیند و تنها به فکر لذت امروز نباشد و فکر بعدش را هم بکند. چرا بچه‎دار می‎شوید؟ حالا که بچه‎دار می‎شوید؛ فکر به ثمر رساندن بچه را هم باید بکنید. شما که عرضه‎اش را ندارید، چرا بچه‎دار شدید؟ همان قدر که ازدواج کردید بس بود. مگر هر که ازدواج کرد باید حتما بچه‎دار هم بشود؟ بچه‎داری مسئولیت است. حالا که بچه‎دار شدید باید برایش وقت بگذارید و برایش کار کنید.
نکته هشتم: درباره جنبه‎‎های رشد است. انسان طبیعتا عدالت را دوست دارد؛ پس سعی کنید عادل باشید و حق را دوست داشته باشید، کمال را باید دوست داشته باشید و سعی کنید کمال جو باشید. سعی کنید با خدا آشنا شوید و وجدان‎تان را زیر پا نگذارید. حیوانات که وجدان ندارند و این‎ها جنبه‎‎های عالی زندگی ماست.
نکته نهم: مسائل اجتماعی است. بچه‎ها را باید اجتماعی بار بیاورید. یعنی بچه حق ندارد گوشه‎گیر باشد و باید به میان مردم آمده و با آن‎ها رابطه داشته باشد. با دوست و دشمن و جنگ و صلح، پدر، مادر و همسایه باید رابطه برقرار کرد؛ البته یک رابطه معقول. باید بداند که رابطه‎اش با پدر و دشمن‎اش چگونه باشد. باید این امور اجتماعی را به بچه‎ها یاد دهیم. باید قضاوت و خانواده را یاد دهیم. باید یاد بدهیم که خانواده مقدس است و پدر و مادر مهم هستند و هنگامی که خودت بچه‎داری باید اول به بچه خودت برسی و بعد به بچه دیگران. همان‎طور که می‎بینید این‎ها جز امور اجتماعی است باید یاد بدهیم که وقتی قضاوت می‎کنید عادل باشید و در قضاوت زورگو نباشید و حقوق مردم را بشناسید. حق ضعیف و کار فرما را بشناسید.
نکته دهم: باید سیاست هم به بچه‎ها یاد داد تا به هر کسی رأی ندهند و دنبال هر کسی راه نیفتند.. مثلا بچه باید بداند در انتخاباتی که یک نفر می‎خواهد رئیس‎جمهور شود، باید به چه‎کسی رأی دهد و از بین داوطلبین باید دنبال آن کسی باشد که فاضل، با تقواتر و داناتر است و الا اگر بنا به هرج و مرج باشد، دیگر مملکتی باقی نمی‎ماند. فرض کنید که من دختری دارم، هر کسی آمد خواستگاری من باید دختر به او بدهم؟! یا باید فکر کنم و ببینم که این کیست و آیا صلاحیت دارد یا خیر و از این قبیل مسائل… دختر من یکی است و با یک نفر هم ازدواج می‎کند، ولی وکیل مجلس چی؟ با ۷۵ میلیون سرو کار دارد پس من حق ندارم به هر کسی رأی بدهم و هر کسی را وکیل مجلس کنم. درجنگ من چه کنم؟ و یا درصلح چه کنم؟ آمریکا در عراق و افغانستان جنگ می‎کند که پیر و کودک نمی‎شناسد! ولی در اسلام وقتی که دفاع لازم است باید جلو رفت. اما «لاتقتلوا طفلا صغیرا» در جنگ بچه را نکشید. «ولا شیخا کبیرا» در جنگ پیر را نکشید. «ولا امرأه» در جنگ زن را نکشید. این دستور اسلام است، ولی آمریکا بمب را منفجر می‎کند. اسلام می‎گوید: «ولا تقطعوا شجره مثمره» ما حق نداریم درخت میوه‎ای را از دشمن قطع کنیم، «ولا تذبحوا شاه الا لمأکله» بنده با عراق جنگ دارم باید این گله گوسفند را به رگبار ببندیم؟ این غلط است، مگر این گوسفند با تو جنگ دارد؟ در آب دشمن زهر نریزید، زیرا ممکن است این آب را یک انسان بی‎گناه و بی‎سلاح و یا یک کبوتر بخورد.
نکته یازدهم: باید اقتصاد را هم آموزش بدهیم تا قدر پول را بفهمد و بداند پول درآوردن یعنی چه!پول را در هرجایی خرج نکند، در جای حرام و ناروا به‎کار نبرد. بچه باید برود کار کند و تنبلی، تن پروری، دزدی، زورگیری، چاقو‎کشی نکند و از راه کار شرافتمندانه جلو برود و کار شرافتمندانه کاری است که حلال باشد و با تقوا همراه باشد. آیا سوپوری کار بدی است؟ خیر، کار بسیار خوبی است. به شرط آنکه من در سوپوری خیانت نکنم. آیا بقالی شغل پستی است؟ خیر به شرط آن‎که من گران فروشی نکنم و در جنسم تقلب نکنم. این‎ها را باید به بچه یاد داد که پولی را که درمی‎آورد اسراف نکند و ریخت و پاش نداشته باشد و حتی خست به خرج ندهد و حد متعادل را نگه دارد.
نکته دوازدهم: مسائل فرهنگی، جزو مسائلی است که بچه‎ها باید بلد باشند. دنبال چه علمی بروند. مثلا رقصیدن یک علم است که به چه صورت، دو نفر نامحرم با هم برقصند. آیا این علم درست است و یا باید به‎دنبال علمی بروند که نفعی برای خودشان و جامعه داشته باشد و جامعه را به حرام نیاندازد. چطوری باید علم قمار را یاد بگیرند، اسلام می‎گوید که خیلی احمقانه است و مثلا چطوری باید یاد گرفت که مردم را کلک زد و فریب داد… خب این حرام است. آیا در علم، هر آداب و رسومی را درست است که یادگرفت و پذیرفت؟ اسلام می‎گوید خیر، آداب و رسوم شما هم باید عقلی باشد. آیا حق دارم هر ارزشی را قبول کنم؟ خیر، بعضی‎ها ضد‎ارزش است. مثلا کسی را که پز می‎دهد و خودش را می‎خواهد با لباس و زیبایی در خیابان نشان دهد و صد نفر هم به‎دنبالش راه بیفتند، آیا به‎دنبال ارزش است؟ خیر این ارزش، ارزش حرامی است و من حق ندارم به‎دنبال ارزش‎‎های حرام بروم. پس بخشی از آموزش من مربوط به فرهنگ من است.
نکته سیزدهم: معنویت است، رابطه من با خدا باید چطور باشد و رابطه خدا با من چیست؟ خدا ناظر من است و به من لطف و عنایت دارد و زیر بازوی من را گرفته است و او است که به من جان داده و پدر و مادر مهربان عطا کرده است. این‎ها برای خداست. نگاهی به دعای جوشن کبیر بیاندازید. هزار اسم و هزار صفت در این دعا است. این یعنی خدا هزار گونه رابطه با ما دارد و رابطه ما در برابر خداوند تسلیم و اطاعت است. رابطه استمداد و استعانت از خداوند است و رابطه دعا و عبادت و ذکر با خداوند است که باید به بچه‎ها آموخت. آیا حق داریم به خداوند بی‎ادبی کنیم و یا سر نماز سر خود را تکان دهیم و یا با کسی صحبت کنیم؟ این‎ها همه رابطه معنوی است.
نکته چهاردهم؛ مسائل مربوط به مرگ و معاد است. مرگ به‎سراغ همه می‎آید و آیا کسی است که بتواند از مرگ فرار کند؟ خیر. حتی پیغمبران و خورشید و زمین و آسمان و دریا هم می‎میرند. «اذ الشمس کورت و اذا البحار فجرت». پس همه باید بمیرند و الان که زنده هستید باید فکر فردا را هم بکنید. بعد از این‎که مردید چه‎کسی به دادتان می‎رسد و چه‎کسی برای‎تان سفره می‎گستراند و بهشت و جهنم را درست می‎کند؟ خود انسان امیرمؤمنان درخطبه ۸۶ نهج البلاغه بالغ بر۵۰ صفت برای انسان محبوب خدا ذکر می‎کند. چه‎کسی بنده محبوب خداست؟ کسی که الان در حیاتش سفره آخرتش را باز کند و از الان برای خودش پیش بفرستد از راه خدمت‎ها و انفاق‎ها و از راه زیر بازو گرفتن‎ها برای خودش سفره و قصر درست کند.
آقای دکتر در این رده سنی تمام این مسائل را می‎توانیم یاد دهیم؟
بله برای آموزش این مسائل چهارصد و چند راه و روش وجود دارد. اما این‎ها به‎صورت یک دفعه نیست؛ بلکه باید از ۷ سالگی شروع کنیم تا به سن بلوغ برسیم. یکی از راه‎ها آموزش از طریق داستان است، ما قصه می‎گوییم و کودک از قصه‎‎های ما درس می‎گیرد. در بعضی از موارد از هنر استفاده می‎کنیم، مثل هنر خط و نقاشی و هنر زیباسازی، زیرا هنر جلب می‎کند. شما که به حرم امام رضا می‎روید، زیبایی‎هایش آدم را جلب می‎کند و باعث می‎شود که انسان بنشیند و دعا بخواند. وقتی عبدالباسط قرآن می‎خواند می‎بینید که چقدر جذب آن می‎شوند و حالا اگر کسی که صدای گوش خراشی دارد، قرآن بخواند، آدم از این قرآن متنفر می‎شود و باید از هنر استفاده کرد. از هنر‎هایی مثل خط، نقاشیَ، آواز، سرود و هنر‎های دیگر باید استفاده کرد. از هنر‎های ادبی هم باید استفاده کنیم. در بعضی از مواقع ما با یک کلام ادبی می‎توانیم افراد را به راه بیاندازیم. یک کسانی را حتی توبیخ کنید، امیرمؤمنان فرمودند:‎ ای کسانی که مرد نما هستید و نامردید و…. پس سرزنش هم یکی از روش‎‎های تربیت است.
ما از طریق این چهارصد روش سعی می‎کنیم انسان‎ها را به راه بیاوریم و آن‎ها باید در حدود سن بلوغ کلیاتی از این مسائل را بیاموزند و البته از بلوغ به بعد دیگر خودش مسئول است و باید از دیگران جست‎وجو کند و یاد بگیرد. تا سن بلوغ وظیفه ماست که به آن‎ها القاء کنیم که این را بخور و یا این پاک است و یا نجس است و از سن بلوغ به بعد باید خودش تحقیق کند، اما ما باید همچنان در کنارش باشیم؛ زیرا دستور اسلام این است که تا ۲۱ سال امر تربیت فرزند وظیفه پدر و مادر است و باید بالای سر او باشیم و دائما او را هدایت کنیم و ممکن است فرزندم در سن ۱۸ یا ۲۱ سالگی ازدواج کند؛ ولی باز هم من وظیفه دارم که او را همچنان سرپرستی کنم. روشی که در حال حاضر وجود دارد؛ این است که دختری را شوهر می‎دهند و با دادن یک فرش و یخچال و… می‎گویند که تو را به خیر و ما را به سلامت. خیر در اسلام به این صورت نیست و تا ۲۱ سالگی فرزند باید زیر نظر باشد و بعد این مدت امام صادق (علیه‎السلام) فرمود: اگر به خود کفایی نرسید، ۷ سال دیگر هم اضافه کنید. یعنی تا سن ۲۸ سالگی بچه‎ها را زیر پرو بال داشته باشید که آن‎ها بلد شوند که چطور زندگی کنند و با دیگران به چه صورت رابطه برقرار کنند و بقیه با خداست.
یک سؤال در مورد مسائل مربوط به رسانه‎ها و اسباب بازی‎ها… با توجه به نقش پر رنگ این دو در زندگی این رده سنی، نظر جنابعالی در مورد روش صحیح استفاده از آن‎ها چیست؟
داستان از این قبیل است که ما سه دسته از عوامل داریم که در تربیت مؤثر است:
۱- عوامل انسانی؛ که در ما مؤثرند مثل پدر و مادر و معلم و روحانی، وزیر و وکیل و دوستان و معاشران و همسایگان و خویشاوندان که وظیفه دارند راه‎‎های عملی و تذکرات را به ما بدهند و الگو باشند و امر و نهی کنند.
۲- عوامل نشأت گرفته از انسان، مثل زیبایی و زشتی و هوش که انسان نیستند، ولی در انسان مؤثرند که باید آن‎ها را کنترل کرد. مثلا یک جوان که عاشق یک چهره زیباست در این‎جا باید کنترلش کرد که آیا شما حق دارید دنبال هر چهره زیبایی بروید؟ جوانی را در نظر بگیرید که در خیابان یک زن نا محرمی را دیده که خیلی زیباست، حق دارد دنبالش برود؟ اسلام می‎گوید خیر و شاید او همسر دارد و شما نمی‎توانید و اگر هم همسر نداشته باشد و آزاد باشد باز هم حق ندارید دنبالش بروید و این را باید به او یاد دهیم و اگر واقعا می‎خواهید باید پیش خانواده‎اش بروید و خواستگاری‎اش کنید و زیبایی به تنهایی نباید دل شما را جذب کند. ابزار، این ساعت وسیله خوبی است، آیا حق دارم که عاشقش شوم؟ خیر این ابزار است و لایق عشق نیست. وسیله و خانه و مال و اتومبیل را دوست دارم، اما عاشق آن‎ها نیستم.
۳- عوامل غیر انسانی؛ یعنی چیز‎هایی که انسان نیستند و در انسان اثر دارند، مثل غذا. آیا ما حق داریم هر گوشتی را بخوریم مثل گوشت خوک؟ خیر و آیا حق دارید که دنبال هر قائده و قانونی بروید؟ خیر، قانونی را که خلاف است، حق ندارید بپذیرید. فرض کنید که امروز یک قانونی را گذاشتند که مثلا شراب‎خواری مجاز است، آیا حق دارم بخورم؟
از مسائل دیگر وسائل ارتباط جمعی است، مثل رادیو و تلویزیون. باید در این‎جا چه‎کار کنیم؟ پدران و مادران و مربیان، باید بچه‎ها را تحت کنترل بگیرند که هر برنامه‎ای را نبینند. آیا شهرداری حق دارد برای پول درآوردن تابلو بزند و عکس یک زن و مرد زیبا را بگذارد و تبلیغ کند؟ خیر، حرام است و روزنامه هم حق ندارد این کار را کند. الان بچه‎‎های ما دنبال ورزشکار‎ها هستند که باید آدم‎‎های شریفی باشند. مگر هر آدم آلوده‎ای را حق داریم در تلویزیون نشان دهیم و بگوییم که این آدم ورزشکار و قهرمان است و قهرمان با شرف برای ما قیمت دارد و غیر از این هیچ ارزشی ندارد هرچند صد تا گل هم بزند و این‎ها مهم است. آیا حق دارد هر کسی روحانی باشد و یا ما حق داریم به هر کسی که عمامه دارد دل ببندیم؟ خیر، عمامه داری را که با شرف و با تقوا و فقیه و عادل است باید تکریم کرد و برای ما مهم است، نه هر کسی را که این لباس را بر تن داشته باشد. آدم مؤمن باید ریش داشته باشد؛ ولی نه اینکه هر کسی که محاسن دارد آدم خوبی است. زن خوب کسی است که با حیا و با چادر باشد؛ ولی آیا هر کسی که با چادر باشد آدم خوبی است؟! خیر، باید فضا‎های اصیل را به بچه‎ها یاد دهیم و نشان دهیم کدام درست و کدام غلط است تا آن‎ها بتوانند حق را تا حدودی تشخیص دهند و از وقتی که به سن بلوغ رسیدند تکلیف مستقیما متوجه خودشان می‎شود. پس رادیو و تلویزیون، سینما، کوچه، خیابان، عکس‎ها و تصویر‎ها همه و همه در تقویت ما مؤثر هستند و تنها پدر و مادر نیست که بچه‎اش را تربیت می‎کند و مدرسه هم در تربیت نقش دارد. پس هر کسی نباید معلم باشد، بلکه معلم باید انسان درستی باشد و هر کسی حق ندارد وزیر و وکیل، رئیس‎جمهوری، یا مسئول صدا و سیما، یا فیلم‎ساز باشد. این موضوع شامل بحث‎‎های وسیعی است که ان‎شاء‎الله باید در زمان مقتضی به‎طور مفصل به آن بپردازیم.

 

۰ دیدگاه ارسال شده است

نظر خود را با ما در میان بگذارید