190 - نکاتی درباره تربیت ردههای سنی 7- 14 سال
نویسنده : زهرا رستگار
نکاتی درباره تربیت برای ردههای سنی 7- 14 سال هر کسی در حوزه تعلیم و تربیت دستی بر آتش دارد؛ دکتر علی قائمی را میشناسد. آنچه در ادامه می خوانید حاصل گفتگویی است با این استاد تربیت که از محضرتان خواهد گذشت. هر کسی در حوزه تعلیم و تربیت دستی بر آتش دارد؛ دکتر علی […]
نکاتی درباره تربیت برای ردههای سنی 7- 14 سال
هر کسی در حوزه تعلیم و تربیت دستی بر آتش دارد؛ دکتر علی قائمی را میشناسد. آنچه در ادامه می خوانید حاصل گفتگویی است با این استاد تربیت که از محضرتان خواهد گذشت.
هر کسی در حوزه تعلیم و تربیت دستی بر آتش دارد؛ دکتر علی قائمی را میشناسد. در کتابخانه دفتر کار مجاور منزلش، از کتب حوزههای مختلف مثل فرهنگ و فلسفه و ادبیات بگیر تا کتب حوزه سیاست اسلامی، انقلاب اسلامی و قوانین انقلاب و شهدای انقلاب پیدا میشود. کتب روانشناسی و تربیت و عرفان و جامعهشناسی و کتب دینی اسلامی در حوزه اعتقادات و اصول و فروع دین هم بیشترین حجم کتابهای ایشان را به خود اختصاص داده است.
استاد تربیت، سخن گفتن و حتی یادداشت نوشتنش هم با دیگران متفاوت است. در میان مصاحبه با یک تاکسی سرویس تماس میگیرد و میگوید: «میخواستم سؤال کنم آیا آژانس ماشین موجود دارد یا خیر؟ چون در تهران مسأله زوج و فرد است… .» روی در حیاط هم یادداشتی نوشته شده به این مضمون: «مرحمت کنید درب را محکم ببندید تا گربه وارد نشود، قبلا درب باز بود گربهها وارد شدند و آلودگی به بار آوردند.»
آقای دکتر ما در یک پرونده با شما درمورد تربیت کودک رده سنی زیر هفت سال گفتوگو کردیم؛ اگر موافق باشید، برای پرونده این شماره وارد مباحث تربیتی رده سنی ۷ تا ۱۴ سال شویم.
بله، مرحله دیگر تربیت، از سن ۷ سالگی تا پایان دوران کودکی است، اما این دستهبندی، بحثی در اسلام، و بحث دیگری در دنیای امروز است، البته با هم مباینت ندارد و اسلام دوره پایان دوم را مطرح میکند، یعنی از پایان سن ۷ تا پایان ۱۴، در حالیکه در دنیای امروز از سن ۷ تا ۱۲ یک بحث و از سن ۱۲ سال به بعد، بحث دیگری دارد و وقتی آنها را پشت سر هم مطرح کنیم؛ هم نظر اسلام و هم نظر دیگر افراد جلب میشود، یعنی آنهایی که در روانشناسی روز در این مورد بحث میکنند. اگر بخواهیم بحث را از مرحله ۷ سالگی آغاز کنیم؛ دو مرحله را باید مطرح کنیم که یکی معمولا سن ۷ تا ۹ سالگی است که از نظر علمی به این دوره تفکر منطقی میگویند. دوران تفکر منطقی یعنی چه؟ یعنی بچهها در این سن فکر و ذهنشان درباره کیفیت زندگی و پیدایش حیات بیدار میشود. درباره مسائل مربوط به خودشان که من از کجا و چرا آمدهام؟ و کجا بودهام؟ سر اینها فکر میکنند. همانطور که گفتم به این دوران، دوران تفکر منطقی میگویند. یعنی اندیشهای را که مستدل و مرتبط به منطق است (البته منطق کودکانه)، به همین جهت گاهی از مادر سؤال میکنند که من قبلا کجا بودم و از کجا به وجود آمدهام؟ مثلا در مییابد که مادرش قبلا با پدرش در این خانه نبوده است. برایش این فکر پیش میآید که در آن وقتی که تو نبودی، (مثلا خانه پدربزرگ و مادربزرگ بودی)، من کجا بودم؟ یک سری از این قبیل سؤالات که در واقع میخواهد خودش را کشف کند. در اینجا مقداری هوشیاری برای پدر و مادر لازم است که به چه صورت به سؤالات او جواب دهند. که از یک طرف بد آموزی نداشته نباشد و از طرف دیگر بتوانیم برای او راهحلی ارائه دهیم.
آقای دکتر شیوه پاسخگویی به چنین سؤالاتی چگونه است؟
در این زمینه کتابهایی نوشتهام مثل: پرورش مذهبی و اخلاقی کودکان درباره اینکه به این سؤالات بچهها چطور جواب دهیم. یا کتابی که در زمینه تثبیت نگرش دینی، نوشتهام درباره اینکه در این مسأله ما چهکاری انجام دهیم و چه جوری برخورد کنیم که برای بچه بد آموز نباشد و چطور سؤال او را جواب دهیم. بعضی از پدر و مادرها گمان میکنند که بچه آنها پر رو شده است که این سؤالها را مطرح میکند، پر رو نیست، بلکه فکر او رشد کرده و بزرگ شده است و ذره ذره دریافته که یک سری مسائلی هستند که نمیدانسته و حالا میخواهد بفهمد (دوران تفکر منطقی). حالا در این دوره چهچیزهایی را یاد دهیم، عرض خواهم کرد.
مرحله و دوران بعدی که از سن ۹ سالگی شروع میشود، چه دورانی است؟
مرحله بعدی از سن ۹ سالگی است تا سن ۱۱، ۱۲ سالگی که به آن دوران برهانپذیری میگویند. دورانی که اگر دلیل و برهانی برای بچه پذیرفته شود، قانع میشود. او نمیتواند برای خودش یک برهانی را بهوجود بیاورد و نمیتواند استدلال کند، اما استدلال دیگران او را قانع میکند. مثلا: فرض کنید که شما به بچه چهارم ابتدایی که هوش او در حد متوسط و اندکی بالاتر است قضیه فیثاغورث را درس دهید، اگر خوب شرح دهید و از او سؤال کنید که آیا فهمیدی؟ میگوید: بله ولی اگر یک مسأله دیگر فیثاغورث درست کنید و بگویید که او ثابت کند، او نمیتواند ثابت کند. اثبات و برهان شما را میپذیرد، ولی اگر خودش بخواهد دلیل بیاورد نمیتواند. چرا؟ زیرا هنوز مغز او کوچک است و ذهن او محدود است و توان این کار را ندارد، این توان بعدا برایش بهوجود میآید. کی؟ حدود سنین ۱۲، ۱۳ سالگی این استدلال برایش بهوجود میآید که خودش هم دلیل بیاورد و این اساس دوران برهانپذیری است و بچه نمیتواند حقانیت خود را اثبات کند. مثلا فرض کنید اگر به او بگویید شما دیروز اکبر آقا را کشتید. چرا کشتید؟ گریه میکند که من نکشتهام. نمیتواند دلیل بیاورد که مثلا دیروز مشهد بوده و اکبر آقا هم تهران بوده است و من چطوری میتوانم او را کشته باشم، از طرفی من راه کشتن را بلد نیستم. حالا اگر شما این دلیل را به او یاد دهید که او دیروز مشهد بوده است و تازه دیشب از مشهد برگشته و دیروز او را ندیده، تازه قانع میشود و حالا میتواند برای خودش این برهان را بپذیرد. از این میتوان برای درس و بحث و کارهای او استفاده کرد. مثلا بچه هفت، هشت ساله را میگویید که بابا درس بخوان و اگر نخوانی بعدا بیکاره میشوی، حمال میشوی… میگوید که بشوم و یا این آمپول را باید برایت بزنم و اگر نزنم، میمیری. میگوید: خوب بمیرم، نمیفهمد که چه میگوید و حالا اگر شما در سن ۹ تا ۱۱ سالگی برایش دلیل بیاورید که مردن یعنی این؛ بگویید مردن سخت و جان دادن سخت است و بخواهید او را قانع کنید، قانع میشود. خودش نمیتواند دیگران را قانع کند ولی اگر شما بخواهید قانعاش کنید میتوانید. ما اسم این مرحله را دوران برهانپذیری گذاشتیم که متأسفانه از لحاظ علم روز، زیاد بحث نشده است و ما در اسلام راجع به اینها مباحثی داریم. اگر خوب دقت کرده باشید این مقطع، دوره چهارم شد، چون در دوره قبل گفتم: یک دوره سه ساله داریم، یک دوره چهار ساله داریم که روی هم میشود هفت سال، دو سال هم دوره تفکر که میشود نه، سه سال هم دوره برهانپذیری که روی هم میشود حدود ۱۲ سال، اینها روی هم دوران کودکی نامیده میشود. البته در اسلام یک دوره دیگری نیز به آن اضافه میکنند تا سن ۱۴سالگی که آن را در علم روز، دوران نوجوانی میگویند.
یعنی در اسلام، این دوره هم جزو دوران کودکی است؟
بله جزو دوران کودکی به حساب میآید. الان به این علت که بلوغ جلو افتاده، دوران نوجوانی به حساب میآید. که باید جداگانه در مورد آن بحث کنیم.
دوران نوجوانی از لحاظ علمی دوره سوم عمر است:
۱- دوران جنینی؛ ۲-دوران کودکی تا ۱۲ سالگی؛ ۳- دوران نوجوانی که از لحاظ علمی شامل سن ۱۲ تا ۱۸ سالگی میشود. البته نظرات در این زمینه مختلف است که من نظر اکثریت صاحب نظران را درنظر گرفتم. بعضیها این دوره را تا پایان۱۶ سالگی میدانند و بعضیها تا ۲۱ سالگی میدانند و بعضیها تا سن ۲۴ سالگی که من از آنها صرف نظر میکنم. از نظر اغلب روانشناسان دوران نوجوانی از ۱۲ تا ۱۸ سالگی است. این مرحله شامل سه بخش میشود که بخش اول آن، دوران قبل از بلوغ است. بخش دیگر دوران بلوغ و شکوفایی و بخش سوم هم دوران پس از بلوغ. در دوران پس از بلوغ، بچهها درسخوان میشوند و میفهمند.
اما ما در طول این مدت چهچیزهایی را باید به بچههایمان یاد دهیم. از سن ۷ سالگی تا سن نوجوانی، بالغ بر ۱۴ مسأله را باید آموزش دهیم. از چه راهی؟
نکته اول: باید تدریجا درباره آفرینش، جهان شناسی، ماه و خورشید و زمین، درخت، جنگل و حیوانات صحبت کنیم. ما با اینها در رابطه هستیم و باید آفرینش را بهصورت تدریجی یاد دهیم. برای ۷ سالهها یک جور و برای ۱۲ سالهها بهصورت دیگری باید این مسائل گفته شود. آگاهی از آفرینش و تکلیفی که در برابر آفرینش داریم چیست. آیا من حق دارم آب را آلوده کنم. آبی از کنار منزل من میگذرد، آیا من حق دارم در آن لباس بشویم و آن را کثیف کنم. آشغال بریزیم یا خیر نباید. باید اینها را به بچهها آموزش دهیم.
نکته دوم؛ آفریدگار را باید به بچهها معرفی کنیم. خدا، ما خدا داریم و خدای ما کیست و چیست. بله بعضی از مردم میگویند که خدای ما کریم است، بله ما قبول داریم و آیا فقط کریم است و دیگر چیزی نیست. چرا خدای ما کریم است و بهشت دارد و لطف و عنایت دارد و جهنم هم دارد که باید هر دو بعد را باید به بچهها توضیح دهیم. مادامی که خوب باشیم؛ بله، خداوند کریم است و اگر هم که بد باشیم جهنم سوزان در انتظار ماست.
نکته سوم: چهچیز را به بچهها یاد دهیم، وظایفی را که در رابطه با بدنشان دارند که آیا من حق دارم بدنم را مریض کنم؟ حق دارم آن را کثیف نگه دارم؟ خیر. چرا؟ زیرا بدن من مال من نیست و برای خداست و امانت خداست در درست من، مگر من خودم بدنم را درست کردهام؟ مگر من خود را آفریدهام و به خود جان دادم؟ مگر من خون را در رگهای خود جاری ساختم؟ خیر، این مال خداست و من حق ندارم به مال خدا خیانت کنم و باید مراقب بدنم باشم. رشد و زیبایی و قوت و تقویت بدن را باید مراقب باشیم و این چیزهایی است که باید به بچههایمان یاد دهیم.
نکته چهارم: درباره غرایز است. افراد غریزههایی دارند مثل گرسنگی، که باید خود را سیر کنم. آیا حق دارم از راه حرام خود را سیر کنم (دزدی کنم)؟ خیر. انسان غریزه جنسی دارد. آیا حق دارد از راه حرام این غریزه خود را اقناع کند؟ خیر، راه دارد، که آن هم ازدواج است. باید رفت و خواستگاری کرد و عقد کرد و باید رفت جلو. به همین ترتیب غریزه تشنگی و جنسی و غریزههای دیگر که باید آنها را یاد دهیم.
نکته پنجم: تربیت هوش و کنجکاوی و فکر و عقل و حافظه، دقت، مسأله تمرکز، تخیل، ما باید بچهها را از سن ۷ سالگی به بعد در این مسائل، تربیت کنیم و وقتی به سن بلوغ میرسند باید در این زمینهها خودکفا باشند. یعنی چه؟ آیا بندهای که حافظهای دارم که مثل یک گاوصندوق است؛ حق دارم لبو و چیزهای بیخاصیت در آن بگذارم؟ اسلام میگوید: خیر، چیزهایی را در ذهنت بسپار که قیمت داشته باشد. شما حق ندارید هر شعر کثیفی را حفظ کنید و به حافظه خودتان اضافه کنید. آیا من حق دارم عقلم را در کار حرام بهکار ببرم؟ (مردم آزاری) بهعنوان مثال وقتی کسی میخواهد بنشیند صندلی را از زیرش بکشم؟ این کاربرد عقل است. آیا من اجازه دارم اینطوری از عقلم استفاده کنم؟ آیا من حق دارم فکر خود را در کار حرام بهکار گیرم یا خیال خود را، مثلا من عکس یک نامحرم را که در تلویزیون دیدهام در خیال خود بیاورم. خیر.
نکته ششم: باید به بچهها عاطفه را یاد دهیم که دوست داشته باشند. چهکسی را؟ آنکه خدا دوست میدارد. بنده حق ندارم دشمن خدا را دوست داشته باشم. من باید عصبانی شوم. آیا حق دارم از پدر و مادرم عصبانی شوم؟ حق دارم سر پدرم فریاد بکشم؟ خیر، باید اینها را به بچهها آموزش دهیم. من باید بترسم. از چی؟ از گرگی که میخواهد من را بدرد؟ و یا از اتومبیلی که بهسمت من میآید؟ آیا من حق دارم بعضی از خیالات واهی را در مغز خودم بپرورانم و از آن بترسم؟ خیلی از افراد هستند که میگویند که عدد ۱۳ نحس است و از این عدد میترسیم. چهکسی این را گفته است و در کجای دین این حرف زده شده است؟ پس این را نیز باید یاد دهیم. ترس و خشم و عاطفه. البته ترس معقول خوب است و باید از اتومبیلی که بهسمت من میآید؛ بترسم. به این علت که اگر این اتومبیل با من برخورد کند، من را نابود میکند. پس باید بترسم. اما آیا حق دارم، مثلا اگر از قبرستانی عبور میکنم بترسم و بگویم که الان مردهای از قبر بیرون میآید تا پای من را بکشد و به داخل قبر ببرد؟ این احمقانه است. من حق دارم به هر کسی عشق بورزم؟ عشق باید با محبت و علاقه باشد و از راه حلال اقناع شود. اگر زن شوهردار است، آیا من حق دارم به او نگاه کنم و دنبالش بروم؟ باید اینها را به بچههایمان آموزش دهیم.
نکته هفتم: درباره روان ماست باید به بچهها یاد داد که قلبتان را خراب نکنید و روانتان را کثیف نکنید و ارادهتان قوی باشد. ما باید در جنبه روانی، اراده و فهم بچه را قوی کنیم و او را آیندهنگر کنیم و تنها این نباشد که من امروز هرچه دارم بخورم و فردا که زنده ماندم میخواهم چکار کنم. آیندهنگر بوده و تنها به فکر امروز نباشد و بصیرت داشته باشد و فقط ظاهر را نبیند و تنها به فکر لذت امروز نباشد و فکر بعدش را هم بکند. چرا بچهدار میشوید؟ حالا که بچهدار میشوید؛ فکر به ثمر رساندن بچه را هم باید بکنید. شما که عرضهاش را ندارید، چرا بچهدار شدید؟ همان قدر که ازدواج کردید بس بود. مگر هر که ازدواج کرد باید حتما بچهدار هم بشود؟ بچهداری مسئولیت است. حالا که بچهدار شدید باید برایش وقت بگذارید و برایش کار کنید.
نکته هشتم: درباره جنبههای رشد است. انسان طبیعتا عدالت را دوست دارد؛ پس سعی کنید عادل باشید و حق را دوست داشته باشید، کمال را باید دوست داشته باشید و سعی کنید کمال جو باشید. سعی کنید با خدا آشنا شوید و وجدانتان را زیر پا نگذارید. حیوانات که وجدان ندارند و اینها جنبههای عالی زندگی ماست.
نکته نهم: مسائل اجتماعی است. بچهها را باید اجتماعی بار بیاورید. یعنی بچه حق ندارد گوشهگیر باشد و باید به میان مردم آمده و با آنها رابطه داشته باشد. با دوست و دشمن و جنگ و صلح، پدر، مادر و همسایه باید رابطه برقرار کرد؛ البته یک رابطه معقول. باید بداند که رابطهاش با پدر و دشمناش چگونه باشد. باید این امور اجتماعی را به بچهها یاد دهیم. باید قضاوت و خانواده را یاد دهیم. باید یاد بدهیم که خانواده مقدس است و پدر و مادر مهم هستند و هنگامی که خودت بچهداری باید اول به بچه خودت برسی و بعد به بچه دیگران. همانطور که میبینید اینها جز امور اجتماعی است باید یاد بدهیم که وقتی قضاوت میکنید عادل باشید و در قضاوت زورگو نباشید و حقوق مردم را بشناسید. حق ضعیف و کار فرما را بشناسید.
نکته دهم: باید سیاست هم به بچهها یاد داد تا به هر کسی رأی ندهند و دنبال هر کسی راه نیفتند.. مثلا بچه باید بداند در انتخاباتی که یک نفر میخواهد رئیسجمهور شود، باید به چهکسی رأی دهد و از بین داوطلبین باید دنبال آن کسی باشد که فاضل، با تقواتر و داناتر است و الا اگر بنا به هرج و مرج باشد، دیگر مملکتی باقی نمیماند. فرض کنید که من دختری دارم، هر کسی آمد خواستگاری من باید دختر به او بدهم؟! یا باید فکر کنم و ببینم که این کیست و آیا صلاحیت دارد یا خیر و از این قبیل مسائل… دختر من یکی است و با یک نفر هم ازدواج میکند، ولی وکیل مجلس چی؟ با ۷۵ میلیون سرو کار دارد پس من حق ندارم به هر کسی رأی بدهم و هر کسی را وکیل مجلس کنم. درجنگ من چه کنم؟ و یا درصلح چه کنم؟ آمریکا در عراق و افغانستان جنگ میکند که پیر و کودک نمیشناسد! ولی در اسلام وقتی که دفاع لازم است باید جلو رفت. اما «لاتقتلوا طفلا صغیرا» در جنگ بچه را نکشید. «ولا شیخا کبیرا» در جنگ پیر را نکشید. «ولا امرأه» در جنگ زن را نکشید. این دستور اسلام است، ولی آمریکا بمب را منفجر میکند. اسلام میگوید: «ولا تقطعوا شجره مثمره» ما حق نداریم درخت میوهای را از دشمن قطع کنیم، «ولا تذبحوا شاه الا لمأکله» بنده با عراق جنگ دارم باید این گله گوسفند را به رگبار ببندیم؟ این غلط است، مگر این گوسفند با تو جنگ دارد؟ در آب دشمن زهر نریزید، زیرا ممکن است این آب را یک انسان بیگناه و بیسلاح و یا یک کبوتر بخورد.
نکته یازدهم: باید اقتصاد را هم آموزش بدهیم تا قدر پول را بفهمد و بداند پول درآوردن یعنی چه!پول را در هرجایی خرج نکند، در جای حرام و ناروا بهکار نبرد. بچه باید برود کار کند و تنبلی، تن پروری، دزدی، زورگیری، چاقوکشی نکند و از راه کار شرافتمندانه جلو برود و کار شرافتمندانه کاری است که حلال باشد و با تقوا همراه باشد. آیا سوپوری کار بدی است؟ خیر، کار بسیار خوبی است. به شرط آنکه من در سوپوری خیانت نکنم. آیا بقالی شغل پستی است؟ خیر به شرط آنکه من گران فروشی نکنم و در جنسم تقلب نکنم. اینها را باید به بچه یاد داد که پولی را که درمیآورد اسراف نکند و ریخت و پاش نداشته باشد و حتی خست به خرج ندهد و حد متعادل را نگه دارد.
نکته دوازدهم: مسائل فرهنگی، جزو مسائلی است که بچهها باید بلد باشند. دنبال چه علمی بروند. مثلا رقصیدن یک علم است که به چه صورت، دو نفر نامحرم با هم برقصند. آیا این علم درست است و یا باید بهدنبال علمی بروند که نفعی برای خودشان و جامعه داشته باشد و جامعه را به حرام نیاندازد. چطوری باید علم قمار را یاد بگیرند، اسلام میگوید که خیلی احمقانه است و مثلا چطوری باید یاد گرفت که مردم را کلک زد و فریب داد… خب این حرام است. آیا در علم، هر آداب و رسومی را درست است که یادگرفت و پذیرفت؟ اسلام میگوید خیر، آداب و رسوم شما هم باید عقلی باشد. آیا حق دارم هر ارزشی را قبول کنم؟ خیر، بعضیها ضدارزش است. مثلا کسی را که پز میدهد و خودش را میخواهد با لباس و زیبایی در خیابان نشان دهد و صد نفر هم بهدنبالش راه بیفتند، آیا بهدنبال ارزش است؟ خیر این ارزش، ارزش حرامی است و من حق ندارم بهدنبال ارزشهای حرام بروم. پس بخشی از آموزش من مربوط به فرهنگ من است.
نکته سیزدهم: معنویت است، رابطه من با خدا باید چطور باشد و رابطه خدا با من چیست؟ خدا ناظر من است و به من لطف و عنایت دارد و زیر بازوی من را گرفته است و او است که به من جان داده و پدر و مادر مهربان عطا کرده است. اینها برای خداست. نگاهی به دعای جوشن کبیر بیاندازید. هزار اسم و هزار صفت در این دعا است. این یعنی خدا هزار گونه رابطه با ما دارد و رابطه ما در برابر خداوند تسلیم و اطاعت است. رابطه استمداد و استعانت از خداوند است و رابطه دعا و عبادت و ذکر با خداوند است که باید به بچهها آموخت. آیا حق داریم به خداوند بیادبی کنیم و یا سر نماز سر خود را تکان دهیم و یا با کسی صحبت کنیم؟ اینها همه رابطه معنوی است.
نکته چهاردهم؛ مسائل مربوط به مرگ و معاد است. مرگ بهسراغ همه میآید و آیا کسی است که بتواند از مرگ فرار کند؟ خیر. حتی پیغمبران و خورشید و زمین و آسمان و دریا هم میمیرند. «اذ الشمس کورت و اذا البحار فجرت». پس همه باید بمیرند و الان که زنده هستید باید فکر فردا را هم بکنید. بعد از اینکه مردید چهکسی به دادتان میرسد و چهکسی برایتان سفره میگستراند و بهشت و جهنم را درست میکند؟ خود انسان امیرمؤمنان درخطبه ۸۶ نهج البلاغه بالغ بر۵۰ صفت برای انسان محبوب خدا ذکر میکند. چهکسی بنده محبوب خداست؟ کسی که الان در حیاتش سفره آخرتش را باز کند و از الان برای خودش پیش بفرستد از راه خدمتها و انفاقها و از راه زیر بازو گرفتنها برای خودش سفره و قصر درست کند.
آقای دکتر در این رده سنی تمام این مسائل را میتوانیم یاد دهیم؟
بله برای آموزش این مسائل چهارصد و چند راه و روش وجود دارد. اما اینها بهصورت یک دفعه نیست؛ بلکه باید از ۷ سالگی شروع کنیم تا به سن بلوغ برسیم. یکی از راهها آموزش از طریق داستان است، ما قصه میگوییم و کودک از قصههای ما درس میگیرد. در بعضی از موارد از هنر استفاده میکنیم، مثل هنر خط و نقاشی و هنر زیباسازی، زیرا هنر جلب میکند. شما که به حرم امام رضا میروید، زیباییهایش آدم را جلب میکند و باعث میشود که انسان بنشیند و دعا بخواند. وقتی عبدالباسط قرآن میخواند میبینید که چقدر جذب آن میشوند و حالا اگر کسی که صدای گوش خراشی دارد، قرآن بخواند، آدم از این قرآن متنفر میشود و باید از هنر استفاده کرد. از هنرهایی مثل خط، نقاشیَ، آواز، سرود و هنرهای دیگر باید استفاده کرد. از هنرهای ادبی هم باید استفاده کنیم. در بعضی از مواقع ما با یک کلام ادبی میتوانیم افراد را به راه بیاندازیم. یک کسانی را حتی توبیخ کنید، امیرمؤمنان فرمودند: ای کسانی که مرد نما هستید و نامردید و…. پس سرزنش هم یکی از روشهای تربیت است.
ما از طریق این چهارصد روش سعی میکنیم انسانها را به راه بیاوریم و آنها باید در حدود سن بلوغ کلیاتی از این مسائل را بیاموزند و البته از بلوغ به بعد دیگر خودش مسئول است و باید از دیگران جستوجو کند و یاد بگیرد. تا سن بلوغ وظیفه ماست که به آنها القاء کنیم که این را بخور و یا این پاک است و یا نجس است و از سن بلوغ به بعد باید خودش تحقیق کند، اما ما باید همچنان در کنارش باشیم؛ زیرا دستور اسلام این است که تا ۲۱ سال امر تربیت فرزند وظیفه پدر و مادر است و باید بالای سر او باشیم و دائما او را هدایت کنیم و ممکن است فرزندم در سن ۱۸ یا ۲۱ سالگی ازدواج کند؛ ولی باز هم من وظیفه دارم که او را همچنان سرپرستی کنم. روشی که در حال حاضر وجود دارد؛ این است که دختری را شوهر میدهند و با دادن یک فرش و یخچال و… میگویند که تو را به خیر و ما را به سلامت. خیر در اسلام به این صورت نیست و تا ۲۱ سالگی فرزند باید زیر نظر باشد و بعد این مدت امام صادق (علیهالسلام) فرمود: اگر به خود کفایی نرسید، ۷ سال دیگر هم اضافه کنید. یعنی تا سن ۲۸ سالگی بچهها را زیر پرو بال داشته باشید که آنها بلد شوند که چطور زندگی کنند و با دیگران به چه صورت رابطه برقرار کنند و بقیه با خداست.
یک سؤال در مورد مسائل مربوط به رسانهها و اسباب بازیها… با توجه به نقش پر رنگ این دو در زندگی این رده سنی، نظر جنابعالی در مورد روش صحیح استفاده از آنها چیست؟
داستان از این قبیل است که ما سه دسته از عوامل داریم که در تربیت مؤثر است:
۱- عوامل انسانی؛ که در ما مؤثرند مثل پدر و مادر و معلم و روحانی، وزیر و وکیل و دوستان و معاشران و همسایگان و خویشاوندان که وظیفه دارند راههای عملی و تذکرات را به ما بدهند و الگو باشند و امر و نهی کنند.
۲- عوامل نشأت گرفته از انسان، مثل زیبایی و زشتی و هوش که انسان نیستند، ولی در انسان مؤثرند که باید آنها را کنترل کرد. مثلا یک جوان که عاشق یک چهره زیباست در اینجا باید کنترلش کرد که آیا شما حق دارید دنبال هر چهره زیبایی بروید؟ جوانی را در نظر بگیرید که در خیابان یک زن نا محرمی را دیده که خیلی زیباست، حق دارد دنبالش برود؟ اسلام میگوید خیر و شاید او همسر دارد و شما نمیتوانید و اگر هم همسر نداشته باشد و آزاد باشد باز هم حق ندارید دنبالش بروید و این را باید به او یاد دهیم و اگر واقعا میخواهید باید پیش خانوادهاش بروید و خواستگاریاش کنید و زیبایی به تنهایی نباید دل شما را جذب کند. ابزار، این ساعت وسیله خوبی است، آیا حق دارم که عاشقش شوم؟ خیر این ابزار است و لایق عشق نیست. وسیله و خانه و مال و اتومبیل را دوست دارم، اما عاشق آنها نیستم.
۳- عوامل غیر انسانی؛ یعنی چیزهایی که انسان نیستند و در انسان اثر دارند، مثل غذا. آیا ما حق داریم هر گوشتی را بخوریم مثل گوشت خوک؟ خیر و آیا حق دارید که دنبال هر قائده و قانونی بروید؟ خیر، قانونی را که خلاف است، حق ندارید بپذیرید. فرض کنید که امروز یک قانونی را گذاشتند که مثلا شرابخواری مجاز است، آیا حق دارم بخورم؟
از مسائل دیگر وسائل ارتباط جمعی است، مثل رادیو و تلویزیون. باید در اینجا چهکار کنیم؟ پدران و مادران و مربیان، باید بچهها را تحت کنترل بگیرند که هر برنامهای را نبینند. آیا شهرداری حق دارد برای پول درآوردن تابلو بزند و عکس یک زن و مرد زیبا را بگذارد و تبلیغ کند؟ خیر، حرام است و روزنامه هم حق ندارد این کار را کند. الان بچههای ما دنبال ورزشکارها هستند که باید آدمهای شریفی باشند. مگر هر آدم آلودهای را حق داریم در تلویزیون نشان دهیم و بگوییم که این آدم ورزشکار و قهرمان است و قهرمان با شرف برای ما قیمت دارد و غیر از این هیچ ارزشی ندارد هرچند صد تا گل هم بزند و اینها مهم است. آیا حق دارد هر کسی روحانی باشد و یا ما حق داریم به هر کسی که عمامه دارد دل ببندیم؟ خیر، عمامه داری را که با شرف و با تقوا و فقیه و عادل است باید تکریم کرد و برای ما مهم است، نه هر کسی را که این لباس را بر تن داشته باشد. آدم مؤمن باید ریش داشته باشد؛ ولی نه اینکه هر کسی که محاسن دارد آدم خوبی است. زن خوب کسی است که با حیا و با چادر باشد؛ ولی آیا هر کسی که با چادر باشد آدم خوبی است؟! خیر، باید فضاهای اصیل را به بچهها یاد دهیم و نشان دهیم کدام درست و کدام غلط است تا آنها بتوانند حق را تا حدودی تشخیص دهند و از وقتی که به سن بلوغ رسیدند تکلیف مستقیما متوجه خودشان میشود. پس رادیو و تلویزیون، سینما، کوچه، خیابان، عکسها و تصویرها همه و همه در تقویت ما مؤثر هستند و تنها پدر و مادر نیست که بچهاش را تربیت میکند و مدرسه هم در تربیت نقش دارد. پس هر کسی نباید معلم باشد، بلکه معلم باید انسان درستی باشد و هر کسی حق ندارد وزیر و وکیل، رئیسجمهوری، یا مسئول صدا و سیما، یا فیلمساز باشد. این موضوع شامل بحثهای وسیعی است که انشاءالله باید در زمان مقتضی بهطور مفصل به آن بپردازیم.